کتاب زندگی خصوصی کاترین کبیر جرج پی کوچ PDF در کتاب زندگی این زن آلمانی میپردازد . که با برکناری شوهرش از تخت پادشاهی به مدت 34 سال بر کشور حکومت کرد . کاترین دوم که پس از گذشت . سالها به کاترین کبیر مشهور شد . شاهزاده خانمی بود. که در یکی از دربارهای کوچک کشور آلمان زندگی میکرد . روزی به توصیهی فردریک پادشاه پروس وارد دربار روسیه شد .
و در نهایت با پتر سوم خواهر زادهی ملکه امپراتیس الیزابت ازدواج کرد . پتر سوم مردی کم عقل بیسواد و نادان بود . بعد از اینکه امپراطور روسیه شد . با اقدامات ابلهانه و غیرمنطقیاش عرصه را بر تمام مردم کشور تنگ کرد . به طوریکه همگی خواهان برکناری وی شدند . کاترین از این شرایط اسفناک همسرش استفاده کرد .
و با انجام یک کودتا پتر سوم را برکنار و خودش را به عنوان ملکهی روسیه معرفی نمود . این زن آلمانی بیشتر از هر امپراطور دیگری بر روسیه حکومت نمود . و موفق شد . با انجام چند جنگ بزرگ آن سرزمین را به یک کشور بسیار قدرتمند و پیشرفته تبدیل نماید . با سایت پروژه وی آی پی همراه باشید .
کاترین دوم که پس از گذشت سالها به کاترین کبیر مشهور شد ، شاهزاده خانمی بود که در یکی از دربارهای کوچک کشور آلمان زندگی میکرد . روزی به توصیهی فردریک پادشاه پروس وارد دربار روسیه شد و در نهایت با پتر سوم خواهرزادهی ملکه امپراتیس الیزابت ازدواج کرد . پتر سوم مردی کم عقل ، بیسواد و نادان بود ؛ بعد از اینکه امپراطور روسیه شد با اقدامات ابلهانه و غیرمنطقیاش عرصه را بر تمام مردم کشور تنگ کرد ، به طوریکه همگی خواهان برکناری وی شدند .
کاترین از این شرایط اسفناک همسرش استفاده کرد و با انجام یک کودتا پتر سوم را برکنار و خودش را به عنوان ملکهی روسیه معرفی نمود . این زن آلمانی بیشتر از هر امپراطور دیگری بر روسیه حکومت نمود و موفق شد با انجام چند جنگ بزرگ ، آن سرزمین را به یک کشور بسیار قدرتمند و پیشرفته تبدیل نماید . در دوران حکومت کاترین کبیر بهترین اصلاحات اقتصادی ، سیاسی و پیروزیهای نظامی صورت گرفت و جزو عصرهای طلایی در تاریخ روسیه به شمار میآید .
او زنی بسیار ولخرج ، هوسران و علاقهمند به لباسها و جواهرات گران قیمت بود و تا آخر عمرش دیگر ازدواج نکرد . کاترین در دوران سلطنتش تمام اصول انسانیت را زیرپا گذاشت و خارج از اقدامات بزرگی که برای روسیه انجام داد ، حکومت وی یکی از سیاهترین دوران تاریخ روسیه به شمار میرود . او تمام پولهای مملکت را برای معشوقههایش خرج میکرد و مردم روسیه در فقر و تنگدستی زندگی میکردند . سخن آخر آنکه کاترین در هنگام مرگ تنها بود و همچون یک غریب تهیدست که در کشوری بیگانه بمیرد، زندگی را بدرود گفت .
جرج پی. کوچ (George Peabody Gooch) در کتاب زندگی خصوصی کاترین کبیر (Catherine the Great, and other studies) علاوه بر اینکه به زندگینامهی کاترین دوم میپردازد ، به شما نشان میدهد که چه مصیبتهایی بر سر مردم رنجیده و محروم کشور روسیه آمد .
پرکارترین مترجم تاریخ ادبیات ایران ، ذبیح الله حکیم اللهی دشتی مشهور به ذبیح الله منصوری (Zabih Allah Mansuri) است که در سال 1278 زاده شد و در سال 1365 از دنیا رفت . او علاوه بر ترجمه در نویسندگی و روزنامهنگاری هم دستی بر آتش داشت . منصوری در مدرسهای دو زبانه در سنندج درس خواند و از همان ابتدا زبان فرانسه را به خوبی آموخت . او در سال 1299 به تهران مهاجرت کرد و در همان سالها بود که پدرش را از دست داد .
در ابتدا قصد داشت در رشته دریانوردی تحصیل کند اما کمکم به ادبیات و ترجمه روی آورد . در سال 1301 فعالیت ادبی خود را به عنوان مترجم در روزنامهی تازهتاسیس کوشش آغاز کرد و پس از آن با روزنامه و نشریات مختلفی چون اطلاعات ، کیهان ، ایران ما ، خواندنیها ، تهران مصور ، سپید و سیاه ، دانستنیها و … همکاری نمود . ذبیح الله منصوری در طول زندگی پرافتخار خود چیزی در حدود 1200 عنوان داستان ، کتاب و مقاله ترجمه و منتشر کرد .
روز بیستوپنجم ماه دسامبر 1743 میلادی ، یعنی روزی که شب قبل از آن در سراسر دنیای مسیحیت مردم مراسم جشن نوئل را برپا کرده بودند ، یک سواری در جادهای که از برلن منتهی به شهر کوچک «زربست» کرسی منطقهای به همین نام – میشد ، اسب میتاخت . با اینکه در آن شب برف میبارید و ممکن بود که اسب در حال تاخت زمین بخورد و سوار آسیب ببیند ، راکب آن اسب از سرعت خود نمیکاست ، زیرا میدانست حامل نامهای است که باید هرچه زودتر به مقصد برسد .
اگر برف ادامه مییافت و روی زمین مینشست ، بهطور حتم از سرعت سوار مزبور میکاست و مجبورش میکرد که با قدم اسب حرکت کند ، ولی مقارن ساعت نه بعدازظهر ریزش برف قطع شد و آن سوار به یک چاپارخانه که کنار آن یک مهمانخانۀ روستایی بود رسید و بانگ زد : فوری یک اسب تازهنفس به من بدهید .
هنگامی که اسبی از اصطبل خارج میکردند تا به وی واگذارند ، او در مهمانخانۀ روستایی یک جام نوشیدنی نوشید و از مهمانخانهچی پرسید : از اینجا تا زربست چقدر راه است ؟ مهمانخانهچی گفت : ابتدا اجازه بدهید که به مناسبت عید نوئل به شما تبریک بگویم و اما از اینجا تا زربست سه فرسنگ راه است و اگر یک اسب راهوار داشته باشید ، قبل از نیمهشب به آن جا خواهید رسید .
آن مرد پس از اینکه نوشیدنیاش را نوشید و بهای آن را پرداخت ، گفت : یک اسب راهوار سه فرسنگ راه را باید در یک ساعت طی کند ، نه در سه ساعت . آنگاه از مهمانخانه خارج شد و سوار بر اسب تازهنفس ، به راه افتاد و رکاب کشید . ولی قدری که راه پیمود ، برف تجدید شد ؛ طوری که آن سوار نتوانست در ظرف یک ساعت خویش را به زربست برساند و طولی نکشید که راکب و مرکوب بر اثر ریزش برف سفید شدند .
معهذا قبل از ساعت دوازده (نیمه شب) شهر زربست که مثل همۀ شهرهای کوچک و قدیم آلمان اطراف قلعۀ حکمران بنا شده بود ، نمایان شد . قلعۀ زربست مثل همۀ قلاع شاهزادگان و امرای آلمان در آن دوره ، هم یک دژ بود و هم یک کاخ . سوار بعد از اینکه به شهر وارد شد ، عزم کاخ مزبور را کرد ، زیرا میدانست شخصی که باید نامۀ او را بگیرد ، در آن کاخ سکونت دارد .
هیچیک از سکنۀ کاخ ، غیر از نگهبان داخل آن دژ ، مطلع نشدند که یک سوار به آن قصر نزدیک میشود و فقط یک دختر جوان که در اتاقی واقع در برج مرتفع و مرکزی کاخ ، روی بستر دراز کشیده بود ، صدای سم اسب را شنید و دید که یک سوار سفید به کاخ نزدیک میشود . آن دختر ، به اسم شاهزاده خانم «سوفی» که بیش از چهارده سال نداشت و میبایست در آن ساعت خوابیده باشد ، وقتی سوار مستور از برف را دید پیشبینی نمیکرد نامهای که بهواسطۀ آن مرد آورده میشود ، سرنوشت زندگی وی را تغییر خواهد داد .
💚 فایل های پیشنهادی پروژه وی آی پی 📗
دانلود کتاب ستایش هیچ کریستیان بوبن PDF
⭐⭐⭐⭐⭐
دیدگاهها
هیچ دیدگاهی برای این محصول نوشته نشده است.