کتاب زنان جنگجو افسانه ایی جلد اول فراس رمضانی PDF در کتاب دهکده که اطرافش را کوهها جنگلهای کاج و بلوط و یک رودخانهٔ زیبا فراگرفته زندگی میکند . راوی بعد از اینها بهسراغ 6 ماه پیش میرود . و میگوید . که در یکی از روزهای سرد اواسط فصل زمستان بود . که یک اتفاق وحشتناک رخ داد .
غروب شده بود . و پیتر مثل همیشه لباس کارش را عوض میکرد . شلوار نیمه پشمی مشکی رنگ خود را به پا کرده و کلاه و دستکشش را برداشت . او کت پشمی گرم و نرم قهوهای رنگ خود را که با پوست روباه ساخته شده بود . پوشید . او میخواست . از کارگاه نجاری پدرش که در آنجا کار میکرد. راهی خانه بشود .
حدود یک کیلومتر فاصلهٔ کارگاه تا خانه بود . در میانهٔ راه بود . و برف هم کم و بیش میبارید . که ناگهان صدای فریاد زنی را شنید . که گویا از چیزی ترسیده و جیغ میکشید . با سایت پروژه وی آی پی همراه باشید .
رمان افسانه زنان جنگجو ، نخستین جلد از مجموعۀ سهگانهای به همین نام است و داستان زندگی رکسانیا را روایت میکند که دختری بسیار زیبا ، خوشصدا و جذاب است . او از مادری بدکاره زاده شده و در میان قبیلۀ مادری زندگی میکند . مردان این قبیله به زنان علاقه دارند با این حال این علاقه اغلب به آزار و اذیت زنان ، شرطبندی بر روی آنان و حتی خرید و فروش آنها ختم میشود .
رکسانیا که در بین این مردم بدذات مشغول زندگی است ، دوست دارد در زندگیاش تغییری ایجاد کند . اما تصور میکند به تنهایی قادر به این کار نیست ، تا اینکه آشنا شدنش با پیرزنی به نام هلیاس، تغییراتی بزرگ را در زندگی او موجب میشود .
اگر به داستان و رمانهای علمی و تخیلی علاقهمند هستید، این کتاب را بخوانید.
این نویسنده در 22 مهر سال 1371 در رشت به دنیا آمد و اکنون در شیراز سکونت دارد . رمضانی مدرک لیسانس خود را در رشتۀ مدیریت صنعتی دریافت کرده و در آکادمی داستاننویسی چوک دورۀ داستاننویسی را گذرانده است .
ژانر موردعلاقۀ فراس رمضانی عملی و تخیلی و این سهگانه نیز در همین سبک نوشته شده است .
رکسانیا بعد از اینکه مارتین را از خواب بیدار کرد ، آن دو بیرون و اطراف قایق را نگاهی کردند و متوجه شدند که در جزیرهای دیگر هستند و روبهرویشان جنگلی با انبوهی از درختان مختلف قرار داشت . سپس آنها به آرامی از قایق پیاده شدند ، هنوز چند متری به روی ماسههای سفید و گرم و نرم ساحل راه نرفته بودند که ناگهان ، مارتین متوجه عدهای شد که از سمت چپ ساحل و از فاصله صدمتری با خودشان ، از بین درختان بیرون آمدند و به سمتشان دویدند …
افرادی عریان با بدنهایی سیاه و قهوهای رنگ که فقط شرمگاهشان را با برگ درختان پوشانده بودند ، بخشهایی از بدن و صورتشان را هم با رنگهای سفید و سیاه آرایش کرده بودند . رکسانیا و مارتین بعد از اینکه چند نیزه در جلوی پایشان در ماسهها فرو رفت ، متوجه شدند که آنها قصد جانشان را کردهاند و احتمالاً در جزیره آدمخوارها گرفتار شدهاند !
پس مثل باد شروع به دویدن کردند ؛ اما بالاخره از چند طرف محاصره شدند . یکی از آنها که فردی میانسال و رئیس قبیله بود ، با پوستی برنزه و موهای بلندی که تکهتکه برایش بافته بودند ، سر تیز نیزه چوبیاش را روی شقیقه رکسانیا گذاشت و با لبخندی رو به دوستانش گفت : «خوشگله ! گوشت خوشمزهای هم باید داشته باشه !» و بعد ، بلافاصله حرفش را عوض کرد و گفت : «نه … نه … این واسه خودمه» و بعد به چشمان رکسانیا خیره شد ، درحالیکه رکسانیا آب دهانش را قورت میداد و به شدت ترسیده بود ، او رو به رکسانیا زبانش را به دور دهانش چرخاند و آب لک و لوچهاش را جمع کرد گفت : «گوشتشو سیخ میزنیم میخوریم ؟ هان … نظرتون چیه احمقا ؟! البته نظر شما کودنا مهم نیست ، نظر من مهمه »
سپس هشت مرد دیگری که در کنارش بودند ، سر نیزههایشان را به هم زدند و شروع کردند به قاه قاه خندیدن و رقص و پایکوبی کردن . رکسانیا و مارتین هم که چیزی از حرفهای آنها را متوجه نمیشدند ، فقط مات و مبهوت ایستاده بودند و نمیدانستند چه کار کنند !
💚 فایل های پیشنهادی پروژه وی آی پی 📗
دانلود کتاب کاخ ژاپنی ژوزه مائوره ده PDF
⭐⭐⭐⭐⭐
دیدگاهها
هیچ دیدگاهی برای این محصول نوشته نشده است.