کتاب تعقیب آله خو کارپانتیه PDF ترجمه ونداد جلیلی ، روایتگر آخرین روزهای حکومت دیکتاتوری خراردو ماچادو در کوبا است و به بررسی قهرمانیها و بزدلیهای یک فعال سیاسی فراری میپردازد . این رمان که به شدت تحت تأثیر تجربیات واقعی نویسنده قرار دارد ، با تصویرسازیهای زنده از هاوانای قدیم و نگاهی عمیق به بیعدالتیها و سرنوشت تاریک انسانها ، یکی از آثار سینمایی ادبیات مدرن به شمار میآید .
کارپانتیه با استفاده از ساختار موسیقایی و تنظیم دقیق رخدادها به مدت زمان نواختن سمفونی اروئیکای بتهوون ، اثرش را به یک قطعه هنری مبدل کرده است که در آن صدا و حسهای شخصیت اصلی در مرکز توجه قرار دارند . این کتاب نه تنها برای دوستداران ادبیات داستانی جذاب است ، بلکه تصویری عمیق و گاه ناامیدانه از تلاشهای بیهوده انسانها در برابر سرنوشت را به نمایش میگذارد با سایت پروژه وی آی پی همراه باشید .
آلهخو کارپانتیه (1980-1904) در شهر لوزان سوییس به دنیا آمد . پدرش معماری فرانسوی و مادرش معلم زبان روسی بود . هشت ساله بود . پدر و مادرش به کوبا رفتند .
کارپانتیه در دانشگاه هاوانا مشغول به تحصیل در رشتۀ معماری شد اما وقتی پدر و مادرش از هم جدا شدند ، تحصیل را رها کرد و وارد کار نقد سیاسی و فرهنگی شد تا بتواند از این راه ، زندگی خود و مادرش را تأمین کند . او کمی بعد ، به همراه عدهای دیگر ، مجلهٔ «رویستا ده آوانسه» را تأسیس کرد که به جنبشهای آوانگارد میپرداخت .
همکاری کارپانتیه با گروههای چپگرا و مخالفت با رژیم دیکتاتوری «خراردو ماچادو» موجب دستگیری او در سال 1927 شد .
این نویسنده ، پس از آزادی از زندان ، به پاریس گریخت ؛ یازده سال آنجا ماند ؛ وارد جنبش سوررئالیسم شد و نخستین رمانش را با موضوع تفحص در سنتهای آفریقاییکوبایی اقشار فقیر کوبا نوشت .
کتاب «موسیقی کوبا»، نخستین تاریخچهٔ ریشههای تلفیقی موسیقی کوبا بود که کارپانتیه آن را در سال 1964 نوشت . او سپس دو رمان «رد گم» و «قلمرو این عالم» را براساس تجربیات زندگی در هائیتی و منزوئلا نوشت . کارپانتیه ، نظریهٔ رئالیسم جادویی را (با ذکر اصطلاح «واقعیت جادویی») در مقدمهٔ کتاب «قلمرو این عالم» مطرح کرد. او در سال 1956 «تعقیب» را نوشت . رمانهای «مجموعهٔ آمریکایی» این نویسنده نیز به موشکافی مفصل تاریخ میپردازد .
او در سال 1959 ، بعد از انقلاب کوبا ، به وطنش بازگشت و چند مقام رسمی بر عهده گرفت ؛ از جمله مدیریت انتشارات دولتی کوبا و کرسی استادی تاریخ فرهنگ در دانشگاه هاوانا . کارپانتیه در سال 1966 نیز در مقام رایزن فرهنگی کوبا به پاریس برگشت و تا پایان عمر آنجا ماند .
«آقای کَر ، شیپورهای شنوایی ازکارافتادهاش … تماشاچیانِ پراکنده در راهپلهٔ بزرگ ناگهان گرفتار باران شده بودند که بیهوا درگرفته بود ، خندان به سرسرا برمیگشتند و سرِ راه به کسانی تنه میزدند که گاهگاه از لابهلای شانههای عریانْ یکدیگر را صدا میکردند و باران که در سرسرا محصورشان کرده بود، در شکم سایبان پنجرهها انباشته میشد و بعد بهیکباره بر پلههای گرانیتی فرو میریخت .
با آنکه دومینبار بود از تماشاچیان میخواستند که بر سرجاشان بنشینند ، همه همان جا تنگ هم مانده بودند تا در بوی رطوبت باران و صنوبرهای سبز و چمنِ خیسْ نفسی چاق کنند و چهرههای عرقکردهشان سرحال بیاید و بوی خاک با بوی پوست درختان درهم میآمیخت که تَرَکهای خشکیشان پس از دورهای طولانی بیبارانی بسته میشد .
خفقان غروب گذشته بود ، جسمشان آسوده شده بود و در این آسودگی با گلوگیاهی شریک بودند که در آلاچیقهای بوستان میشکفت . از گلکاریهای میان شمشادها بوی مزرعهٔ تازهشخمزده برمیآمد .
کسی زمزمهکنان گفت «هوا جان میدهد برای آن کاری که خودم میدانم .» زنی را مینگریست که بر نردهٔ باجهٔ فروش بلیت تکیه داده و نیمرُخش را در پوست روباه پنهان کرده بود و گفتی مردی را که پشتسرش در باجه ایستاده بود به چیزی نمیگیرد ، چون لحظهای پیش به ادایی آشکار و بیخیال خودش را از فشاری که لباس زیر بر بدنش میآورد رهانده بود و ظاهراً اهمیتی نمیداد که طرف در حین این کار ببیندش .
مأموران انتظامات بلیتفروش را ، که با همهٔ بلیتفروشهای دیگر فرق داشت ، به باد مسخره میگرفتند و میگفتند «مثل میمون در قفس» است ؛ او ، هر چند اجازه داشت سر ساعت ده دفتر حسابکتابش را ببندد و برود چون در مقررات بهتصریح گفته بودند «نیمساعت قبل از پایان برنامه» ، ظاهراً میخواست تا پایان کنسرتها در باجه بماند . میخواست زن پوست روباهپوش را خوار کند و بفهماند که او را دیده است و به همین منظور ، به مهارتِ حسابداری مکار ، چند سکه بر رویهٔ مرمریِ باریکِ پیشخانِ اتاقک به پیش غلتاند .
زن نیمرُخش را نشان داد و مثل همه ، که همیشه فقط دستهای بلیتفروش را مینگریستند ، نگاهی به دستهایش انداخت که درگیر سکهها بود و دوباره همان حرکت را تکرار کرد . این وقاحت نشان میداد بلیتفروش هیچوقت برای زنانی که تالار را پُر کرده بودند و میکوشیدند تا جایی بمانند که آرایش موها و لباسشان را در آیینه ببینند ، وجود خارجی ندارد . پوست روباهشان، که در چنان گرمایی درش نیاورده بودند ، رطوبتی بر گردن و زیر گردنشان مینشاند و ، تا خودشان را از وزنش برهانند ، میگذاشتند فرو بیفتد و مدام مثل گلبندهای بافتهٔ ضخیم و سنگین از این آرنج به آن یکی حوالهاش میکردند . نگاه از اینها میگریخت که در دسترس و دور از دسترس مینمودند . آنسوتر از این بدنها ، زیر رگبار باران ، بوستان و ستونهایش بود و آنسوتر از بوستان ، پشت دروازههای فرورفته در سایه ، عمارت کلاهفرنگی ، خانهٔ ییلاقی روزگار گذشته ، محصور میان درختان کاج و سرو که اکنون نمای مدرن زشت ساختمانِ محل زندگی بلیتفروش از دیده پنهانش میکرد ؛ زیر آخرین دودکشها و در یکی از اتاقهای خدمتکاران که پنجرههای سقفیشان در لابهلای لوزیها ، دایرهها و مثلثهای ترکیب انتزاعی ساختمان به صورت اشکال هندسی نمایان میشد .»
فایل های پیشنهادی پروژه وی آی پی 📗
دانلود کتاب روان شناسی زنان کارن هورنای PDF
⭐⭐⭐⭐⭐
دیدگاهها
هیچ دیدگاهی برای این محصول نوشته نشده است.