کتاب شوهر عزیز من فریبا کلهر PDF رمان «شوهر عزیز من» نوشته «فریبا کلهر» داستان زندگی یک دختر 19 ساله در کوران انقلاب است که در این مسیر ایدئولوژی و عقایدش تغییر می کند . با سایت پروژه وی آی پی همراه باشید .
بعد سال های جنگ را پیش رو دارد و ناملایمات جنگ را هم می بیند . در این رمان نویسنده به طور مشخص به حال و هوای شخصیت هایش در دهه های پس و پیش از انقلاب می پردازد که مسایل سیاسی ، اجتماعی و عشق در آن توام است و دغدغه هایی مانند رابطه عشق ، سیاست و تاثیر مسایل اجتماعی بر انسان ها را در وقایع سال های اخیر ایران طرح کرده است .
فریبا کلهر درباره رمانش می گوید : در کتاب «پایان یک مرد» ، به رویدادهای سال های 1370 و 1376 پرداختم ، در «شروع یک زن» نیز فضایی از دهه 60 را ترسیم کرده بودم که تا روزهای اخیر به گونه ای دنبال شده است . در «شوهر عزیز من» موضوعاتی مانند ازدواج های آن موقع یا مسایل جنگ از قبیل نحوه جبهه رفتن ها و یا سوء استفاده های اجتماعی برخی ها در پست خود و در نهایت تاثیر کلی برخی رویدادها بر روابط و مناسبات انسانی در قالب قصه آمده است .
فریبا کلهر نویسندهی خوشآوازهی گروه کودک و نوجوان است که پس از سالها تجربهاندوزی در این حوزه پا به عرصهی ادبیات داستانی بزرگسالان گذاشت و با نوشتن آثاری چون «شروع یک زن» و «پایان یک مرد» به موفقیت چشمگیری دست پیدا کرد .
کلهر خود درباره این رمان میگوید : در رمان «شوهر عزیز من» گره خوردن زندگی اجتماعی با زندگی عاطفی را میبینیم که ماجرای آن در 10 سال اول انقلاب ، یعنی سالهای 50 تا 60 روایت میشود . در «شوهر عزیز من» موضوعاتی مانند ازدواجهای آن زمان یا مسائل جنگ مانند چگونگی جبهه رفتنها و یا سوء استفادههای اجتماعی برخیها در پست خود و در نهایت تأثیر کلی برخی رویدادها بر روابط و مناسبات انسانی در قالب قصه آمده است .
رفتم حمام و دوش را روی یک خروار تنهاییام باز کردم. اما مگر تنهایی من یک کف دست شامپو بود که الکی کف کند و شسته شود و برود توی فاضلاب ؟
خوابیدهام . در آپارتمانی اجارهای در تورنتو . در طبقه سی و چهارم . در آپارتمانی که از پنجرههای بزرگش میتوانم اووووه تا آخر شهر را ببینم و انقدر به آسمان نزدیک باشم که اگر دستم را دراز کنم گلهای رز ابری سرانگشتهایم را لمس کند .
خوابیدهام . خستهام از سفر دور و درازی که زمان را به هم ریخته و انگار عقربهها زمان صفر را نشان میدهند . خواب خوابم . باید بیشتر از اینها بخوابم . دوست دارم همینطور بخوابم و خواب سهراب را ببینم . حس آزادم در خواب میگوید سهراب تا اینجا آمده . تا اینور دنیا . خواب سهراب را میبینم که امانتیاش را میخواهد . دستش را به طرفم دراز میکند و زنجیرش را میخواهد . زنجیر به گردنم است هنوز و ته ته قلبم را لمس میکند. میگویم : « نه .»
اما سهراب دست بردار نیست . میگوید : «مهلت امانتداری به پایان رسیده .» و من باز هم زنجیر را به او نمیدهم . با گرمایی که روی صورتم بالا و پایین میرود بیدار میشوم و کورش را میبینم که روی صورتم خم شده است . میگوید : «نترس جانم . منم . میخواهم چشمهایت را ببوسم »
💚 فایل های پیشنهادی پروژه وی آی پی 📗
دانلود کتاب هرگز اجازه نده بروم کازو ایشیگورو PDF
⭐⭐⭐⭐⭐
دیدگاهها
هیچ دیدگاهی برای این محصول نوشته نشده است.