کتاب سر به روی شانه ها هانری تروایا PDF اعتراف کن که دوستش داری؟ زن جوان شانهها را بالا انداخت و جلو آینه به آرایش خود ادامه داد. «اتین» که روی لبهی وان حمام نشسته بود و کوچکترین حرکات مادرش را زیر نظر داشت، بار دیگر گفت: – این که دوستش داری ناراحتم نمیکند، حتی خوشحال هم میشوم. منتظر تشکر با لبخندی بود، اما ماتیک سرخرنگ در حال سرخوردن روی لبهای زن جوان بود و تمام شعاع صورتش به دور این مرکز آتشین، رفترفته روشن تر میشد. با سایت پروژه وی آی پی همراه باشید.
تین چمدان را توی هال گذاشت ، در اتاق غذاخوری را باز کرد و گفت : یک سوپ سرد برایت سرهم بندی کرده ام . ماریون گفت : متشکرم عزیزم . اما گرسنه نیستم . تازه توی رستوران قطار غذا خوردم . مقابل آینه ی ورودی، کلاه و دستکش هایش را درآورد و گره موهایش را باز کرد . خستگی دلنشینی چهره اش را فرا گرفته بود . امّا خوشحال و موفق به نظر می رسید .
دست هایش را برای رفع خستگی به جلو دراز کرد و گفت : هیچ جا مثل خانه ی خود آدم نمی شود! از ایستگاه قطار تا خانه، توی تاکسی از نتایج سفرش برای اتین گفته بود . به لطف سفارش های آقای ژوبر ، کارش با مسئولان شرکت آلفار به موفقیت انجامیده بود و از ماه اکتبر آینده هم قرار شده بود که این شرکت بزرگ ، پارچه ی لازم برای سری دوزی در اختیار ماریون قرار دهد . ماریون گفت : نمونه ها را با خودم آورده ام . همه خوشگل اند. حالا می بینی، چمدانم را باز کن … اتین شروع به خندیدن کرد: ماریون صبر کن، بعدا وقت داریم .
پس از آن و بدون آن که به اعتراض های ماریون توجه کند ، او را به داخل اتاق غذاخوری نورانی و روشن هل داد . دو بشقاب ، قاشق و چنگال ، گوشت سرد و میوه . میز غذاخوری آماده بود . شش میخک سرخ رنگ را در یک گلدان سنگی ، درست وسط میز غذاخوری گذاشته بود که ماریون با دیدن آن سرش را به سوی اتین برگرداند و با نگاهی پرسش گرانه گفت : این کار توست ؟ بله . آه ! اتین ، نباید !… ساکت بنشین و غذایت را بخور .
ماریون با لبخندی زیبا و زنانه و با لحنی پرکرشمه گفت : خب دیگر ، نمی توانم ردت کنم . روی صندلی نشست ، و از روی تفنن چند حبه انگور از خوشه جدا کرد و به دهان گذاشت. هاله ی آبی رنگی اطراف چشم هایش را فرا گرفته بود و لب هایش بی رنگ و بدون آرایش بود .
بار دیگر پرسید: نامه ای نیامده ؟ اتین گفت : چرا ، آن ها را توی اتاقت گذاشته ام . نیم تنه ی خانم پیات را چه کار کردند ؟ دیروز صبح به او تحویل دادند . خیلی خوب، خودت توی این دو روزه چه کار می کردی ؟ کار مهمی نداشتم . کتاب هایم را ورق زدم . یکی از دوست هایم را دیدم … لحظه ای تردید کرد و پس از آن ، نامه ای را که در نبود ماریون دریافت داشته بود ، از جیبش بیرون آورد . بگیر ، این را بخوان . داستان مضحکی است ! ماریون کاغذی را که به سویش دراز شده بود گرفت ، آن را باز کرد و از نظر گذراند .
از همان خطوط اول نامه ، شیار کوچک عمیقی میان ابروانش هویدا شد . چانه اش متورم شده بود . با ناراحتی گفت : این زن دیوانه است ! اتین گفت : فکر می کرده که کار خوبی انجام می دهد . شاید زیاد ماهرانه نوشته نشده باشد ، امّا مشخص است که هوش و حواسش کار می کرده . ماریون به حرف های او اعتنایی نداشت و فکر خودش را دنبال می کرد : دیوانه ! دیوانه ! چه حقی دارد که این طور دنبالت بیفتد ؟ چه طور جرئت می کند به تو نامه بنویسد و مزاحمت بشود ؟ برای من مزاحمتی نداشت .
چرا ، اتین . مزاحمت داشت برای تو، برای ما ! او این را می داند . این بسته … بسته ای را که از آن صحبت کرده ، تحویل گرفته ای ؟
هانری تروایا یکی از سرشناس ترین روس شناسان و نویسندگان معاصر فرانسه است. او در 24 سالگی نخستین جایزه ی ادبی خود را دریافت کرد و سپس با نوشتن رمان «عنکبوت» جایزه ی گنکور را از آن خود کرد . از دیگر آثار او می توان به زندگینامه های کاترین کبیر ، آنتوان چخوف و پوشکین و کتاب شقایق و برف اشاره کرد .
💚 فایل های پیشنهادی پروژه وی آی پی 📗
دانلود کتاب نقطه ضعف آنتونیس ساماراکیس PDF
⭐⭐⭐⭐⭐
دیدگاهها
هیچ دیدگاهی برای این محصول نوشته نشده است.