کتاب اومون را دوم ویکتور پلوین PDF اولین و معروفترین رمان این نویسندهی روسی است . داستانی در مورد یک پسربچه که علاقهی زیادی به فضانوردی دارد و در این راه با حقایق تلخی روبهرو میشود که پلوین آنها را با بیانی طنز و تلخ روایت میکند . با سایت پروژه وی آی پی همراه باشید.
ویکتور پلوین (Viktor Pelevin) در نوشتن داستانهایی که نمیتوان آنها را در ژانر خاصی قرار داد مهارت دارد و با روایتی پست مدرن کتابهایی با سبک خاص خودش را خلق میکند و گاهی اوقات رنگ و بوی علمی – تخیلی به خود میگیرند . همچنین او نویسندهای به شدت گوشهگیر است و از مصاحبه پرهیز دارد .
هر بار هم که تن به مصاحبه داده به جای صحبت راجع به آثارش بیشتر دربارهی فلسفههای گوناگون و ماهیت ذهن صحبت میکند . همچنین او جوایز ادبی متعددی از جمله بوکر روسی برای مجموعه «فانوس آبی» و جایزه ادبی ریچارد آلمان را در کارنامه دارد .
در روسیه دو و نیم میلیون نسخه از رمان اومون را (Omon Ra) ، به فروش رفته است . نویسنده این رمان را با مباحث فلسفی و روانشناختی همراه و گسترش داده است. یک نمونه بارز چنین رویکردی در رمان مذکور ، این جملات است : «اوایل کودکی (مثل پس از مرگ، البته شاید) انسان در یک زمان از تمام جهات گسترده میشود ، برای همین میتوانیم بگوییم هنوز وجود نداریم شخصیت بعدا به وجود میآید ، زمانی که اتصال با یک جهت مشخص برقرار میشود .» جملاتی از این جنس نه تنها در فصل ابتدایی بلکه در فصول بعدی کتاب نیز در لابلای روایت داستان ، به چشم میخورند .
نویسنده این کتاب با استفاده از اصول عرفی ژانر علمی تخیلی ، متنهای پیچیده و چندلایهی پست مدرنیستی خود را مینویسد . در اثرهای او عناصر فرهنگ پاپ و فلسفههای مستور همزمان وجود دارند. او معتقد است که خواننده به متن معنا میدهد.این رمان با این جمله آغاز میشود : «هر فکری که در فرایند خوانش کتاب در ذهن خواننده شکل بگیرد مشمول قانون حقوق مؤلف است . تفکر بدون اجازه ممنوع است .»
محل زندگیام نزدیک سینما کاسموس بود. محلهی ما زیر سایهی ماکت یک موشک فلزی بود ، ایستاده بر ستونی از دود که از تیتانیومِ پرداخت شده بود، شبیه شمشیری که در زمین فرو رفته باشد . ولی خندهدار اینجاست که این موشک شروعِ شخصیت من نبود ، شخصیت من از هواپیمایی چوبی آغاز شد که در زمین بازی کنار خانهمان قرار داشت . هواپیما که نمیشد بهش گفت، یکجور خانهی اسباببازی بود با دو پنجره ، و یک نفر موقع بازسازیاش با تختهسهلا برایش بال و دم درست کرده بود و دستآخر رویش رنگ سبز زده بود و چند جایش هم ستارههای قرمز بزرگ نقاشی کرده بود .
دو سه نفر داخلش جا میشدند ، بالایش هم یک اتاقک کوچک بود با یک پنجرهی سهگوش که به دیوار سازمان نظاموظیفه باز میشد . براساس قانونی نانوشته ، تمام بچهها این اتاقک را کابین خلبان به حساب میآوردند. هربار که مثلاً هواپیما مورد تهاجم قرار میگرفت اول آنهایی که در بدنهی هواپیما نشسته بودند بیرون میپریدند و بعد که زمین غرشکنان به پنجرهها نزدیک میشد خلبان ، اگر فرصت میکرد ، بیرون میپرید .
من همیشه سعی میکردم خلبان باشم ، واقعاً میتوانستم آسمان و ابرها و زمین را ببینم که زیرم شناورند ، در حقیقت تمام اینها را همان جایی میدیدم که دیوار آجری اداری نظاموظیفه قرار داشت ، درست جایی که بنفشههای پُرزدار و کاکتوسهای غبارگرفته با افسردگی از پنجرهها بیرون را نگاه میکردند .
عاشق فیلمهای خلبانی بودم و یکی از این فیلمها بزرگترین تأثیر را بر کودکیام گذاشت . در عصری به تاریکی قعر کهکشان تلویزیون خالهام را روشن کردم و روی صفحه هواپیمایی دیدم با بالهای افراشته که یکطرفش یک صلیب بود و طرف دیگرش یک آس پیک . صورتم را به صفحهی تلویزیون نزدیک کردم و ناگهان چشمانم با نمایی نزدیک از کابین خلبان پُر شد .
پشت شیشهی ضخیم ، یک صورت شبهانسان دیدم که عینکی شبیه عینک کوهنوردها زده بود و کلاهایمنی روی سر داشت و هدفون چرمی براق روی گوشش بود و لبخند میزد . خلبان دست آزادش را که با دستکشِ بلند مشکی پوشیده شده بود بلند کرد و برایم دست تکان داد . بعد صفحهی تلویزیون با نمایی از داخل یک هواپیمای دیگر پُر شد : دو خلبانِ دیگر با پوستین، جلو دو فرمانِ شبیه هم نشسته بودند و هواپیمای دشمن را که کنارشان پیچوتاب میخورد ، تعقیب میکردند .
💚 فایل های پیشنهادی پروژه وی آی پی 📗
دانلود کتاب عشق آتشین عزیز نسین PDF
⭐⭐⭐⭐⭐
دیدگاهها
هیچ دیدگاهی برای این محصول نوشته نشده است.