کتاب هر دو در نهایت می میرند آدام سیلورا PDF آدام سیلورا، نویسندهی برجستهی آمریکایی در رمان هر دو در نهایت میمیرند داستان دو پسر نوجوان به نامهای تیو تورِز و رفوس اِمتریو را روایت میکند که متوجه شدهاند تنها یک روز به پایان زندگیشان باقی است. با سایت پروژه وی آی پی همراه باشید.
اکنون آن دو باید خود انتخاب کنند که چگونه آخرین روز را سپری کنند. انتخاب آن دو یک چیز است: گذراندن روز آخر با یک دوست. خوشبختانه نرمافزار «آخرین دوست» به روزآخریها کمک میکند یکدیگر را پیدا کنند. این کتاب از برندگان جایزهی لینکلن بوده است.
کتابی که پیش روی شماست، با نام هر دو در نهایت میمیرند (They Both Die at the End) را آدام سیلورا (Adam Silvera)، نویسندهی مشهور آمریکایی، نخستینبار در سال 2017 به انتشار رسانده است.
این اثر بهسرعت در میان برترین و پرفروشترین رمانهای نیویورک تایمز جای گرفت و توانست افتخارات و جوایز بسیاری را از آن نویسندهاش سازد.
این جوایز در ادامه بهصورت مفصل فهرست شدهاند. همچنین یک مینیسریال با اقتباس از کتاب هر دو در نهایت میمیرند ساخته شده است.
این رمان نخستین مجلد از مجموعهای موسوم به «قاصد مرگ» است. در واقع، بعد از انتشار کتاب نامبرده، استقبال صورتگرفته از آن بهحدی بود که خوانندگان از آدام سیلورا خواستند دنبالهای بر رمان هر دو در نهایت میمیرند بنویسد.
از این رو بود که سیلورا کتاب «اولین کسی که در نهایت میمیرد» را به رشتهی تحریر درآورد که در واقع، دنبالهی رمانی بود که در حال حاضر در دست دارید. گفتنیست که از کتاب اولین کسی که در نهایت میمیرد نیز، همچون کتاب هر دو در نهایت میمیرند، استقبال گستردهای به عمل آمد.
چیزی به مرگ متیو تورِز نمانده. مأمور مرگ با او تماس گرفته و متیو را پشت تلفن از این موضوع باخبر کرده است. او هجدهساله است و سالها پیش، اصلاً گمان نمیکرده که آنقدر کم عمر کند.
خلاصه اینکه مأمور با او تماس گرفته، چند سطری دربارهی اینکه زندگی همیشه عادلانه نیست سخنرانی کرده و در نهایت، کارهایی را که آن روز متیو میتوانسته انجام دهد، برایش لیست کردهاند. متیو مات و مبهوت است. نمیداند باید چه کار کند و آخرین ساعات عمرش را چطور بگذراند.
در کتاب هر دو در نهایت میمیرند میخوانیم که احساسِ متیو به چتربازی میماند که اولینبار است که میخواهد از هواپیما به بیرون بپرد.
برای همین هم هست که دستآخر تصمیم میگیرد برنامهی «آخرین دوست» را روی گوشیاش باز کند و از آنجا با یکنفر قرار ملاقات بگذارد. آخرین دوست، نام نرمافزاری است که برای روزآخریها طراحی شده است. منظورمان افرادی است که میدانند تا چند روز دیگر خواهند مُرد. در همین اثنا، پسری به نام رفوس اِمتریو در برنامهی آخرین دوست به او پیام میدهد.
در جای دیگری از جهان، رفوس اِمتریو مشغول کتک زدن دوستپسرِ نامزد سابقش است. بالای سرش نشسته و زانوهایش را روی شانههای او گذاشته تا جم نخورد و تنها دلیلی که با مشت توی چشم پسر نمیکوبد، این است که گوشی در جیبش زنگ میخورد.
آدام سیلورا در کتاب هر دو در نهایت میمیرند برایمان روایت میکند که رفوس گوشی را برمیدارد. صدای قاصد مرگ آنقدر بلند و آنقدر تابلو است که همه آن را خوب میشناسند.
بالاخره هر کسی یا او را از تجربهی شخصیاش میشناسد یا از اخبار و سریالهای آبکی تلویزیونی. به رفوس خبر میدهند که چیزی تا پایان عمرش باقی نمانده.
او شروع میکند به لرزریدن. انگار کسی بیوقفه دارد به او مشت میکوبد. نمیداند چه کاری باید انجام دهد. او حالا در تاریکی شب به سمت پلوتون در حرکت است. او خانهاش را پلوتون مینامد.
خانهی خانه هم که نه، منظور جایی است که در آن زندگی میکند؛ به همراه چند تن دیگر که خانوادههای آنها نیز رهایشان کردهاند. رفوس با خود فکر میکند که دستکم دیگر نیازی نیست نگران شستوشوی لباسهای کثیفش یا دلواپس انجام تمرینات تابستانی مدرسه باشد. تنها کاری که از دستش برمیآید این است که چشمانتظار مرگ بنشیند.
در ادامهی کتاب هر دو در نهایت میمیرند متوجه میشویم که متیو تورِز و رفوس اِمتریو هر دو بهزودی خواهند مرد. اما تا وقتی زندهاند، پرسشی ذهنشان را به خود مشغول ساخته است: «آیا زندگی ارزش زیستن دارد؟» آن دو در نهایت، تصمیم میگیرند آخرین روز زندگیشان را با یکدیگر بگذرانند.
هر دو کمی نگراناند که قرار است روز آخر عمرشان را با کسی سپری کنند که مرگ را پذیرفته و اشتباهاتی مرتکب شده است. هیچکدام شناختی از دیگری ندارد.
ممکن است آن یکی یک خرابکار دیوانه از آب دربیاید. با این همه، فرقی نمیکند که هرکدام از آنها چه انتخابی داشته باشد. چه تنها و چه با هم، خط پایان رفوس اِمتریو و متیو تورِز یکی است. برای آنکه بدانید آخرین روزِ آن دو پیش از مرگ چگونه خواهد بود، پیشنهاد میکنیم کتاب هر دو در نهایت میمیرند را مطالعه کنید.
آدام سیلورا در کتاب پرفروش هر دو در نهایت میمیرند به ما نشان میدهد که زندگی بدون عشق، دوستی و غم اساساً بیمعناست.
او تلاش کرده تا به مخاطبان خود بگوید تغییر زندگی، امری محال نیست. حتی اگر همچون متیو تورِز و رفوس اِمتریو تنها یک روز برای زندگی کردن داشته باشید، باز هم میتوانید ورق را به کام دل خودتان برگردانید و زندگیتان را آنگونه که میخواهید رقم بزنید.
بد نیست در پایان معرفی کتاب هر دو در نهایت میمیرند، چند سطری دربارهی نویسندهی آن مطالعه کنیم. آدام سیلورا نویسندهای جوان، اما با تجربه است.
او با نگارش رمان هر دو در نهایت میمیرند به ستارهای در حال اوج در آمریکا تبدیل شده است. او پیش از آنکه نویسنده شود، یک کتابفروش بود و کمی بعد، در شرکتی مشغول به کار شد که به شیوههای نوین، به نقد کتاب مشغول بود.
کتاب هر دو در نهایت میمیرند در ایران توسط مترجمان بسیاری به زبان فارسی ترجمه شده است. یکی از برترین نسخههای فارسیشدهی این اثر، مربوط به ترجمهی مشترک میلاد بابانژاد و الهه مرادی است که به همت نشر نون در دسترس دوستداران رمانهای عاشقانه و فلسفی قرار گرفته است.
آدام سیلورا در مجموعهی قاصد مرگ (Death-Cast)، داستان افرادی را روایت میکند که بناست برای آخرین لحظات زندگی خود تصمیم بگیرند و انتخاب کنند که این مدت را چگونه بگذرانند. افرادی که یکدیگر را نمیشناسند، اما سرنوشت مشترکی دارند.
جلد اول این مجموعه با نام «هر دو در نهایت میمیرند»، در سال 2017 منتشر و با استقبال زیادی از جانب مخاطبان و منتقدان روبهرو شد. سپس آدام سیلورا تصمیم گرفت این داستان را ادامه دهد و در سال 2022، جلد دوم مجموعهی قاصد مرگ را، با نام «اولین کسی که در نهایت میمیرد (The First to Die at the End)» منتشر سازد.
تاکنون دو اثر هنری با اقتباس از کتاب هر دو در نهایت میمیرند نوشتهی آدام سیلورا ساخته شده است:
این نویسندهی جوان، ازجمله رماننویسان نوظهور و خوشآتیهای است که توانسته از نویسندگان پرفروش نیویوک تایمز شود. آدام سیلورا، پیش از نویسندگی، به فروش کتاب اشتغال داشته است و در حال حاضر نیز یک وبسایت نویسندگی خلاقانه را برای نوجوانان مدیریت میکند. سیلورا پیش از این چندین کتاب منتشر کرده و این نخستین اثر او محسوب میشود که به فارسی برگردانده شده است.
بابا هر وقت عصبانی یا ناامید بود، دوش آب داغ میگرفت تا آرام شود. وقتی سیزده سالم شد و پای فکرهای پیچیده و نوجوانانهی متیو به وسط آمد، نیاز به وقت زیادی برای تنها بودن و فکر کردن داشتم. برای همین، از او تقلید میکردم.
اما حالا دلیل دوش گرفتنم احساس گناه است، احساس گناه از اینکه امیدورا بودم بهجز لیدیا و بابا، دنیا یا حداقل بخشی از آن، از مردنم، ناراحت شوند. سعی نکرده بودم روزهایی را که روز آخرم نبود بیمحابا زندگی کنم. تمام آن دیروزها را تلف کردم و حالا، دیگر فردایی برایم نمانده است.
به کسی چیزی نخواهم گفت، به هیچ کسی جز بابا. اما او حتی بههوش هم نیست و به حساب نمیآید. نمیخواهم آخرین روزم را صرف حرفهای غمانگیزی بکنم که مردم میزنند تا ببینم که از ته قلبشان میگویند یا نه. هیچ کس نباید در آخرین روز زندگیاش، به دیگران شک کند.
باید بروم بیرون و وارد دنیای بیرون شوم، حتی شده با کلک زدن به خودم و فکر کردن به اینکه امروز هم مثل روزهای دیگر است. باید بروم بیمارستان و بعد از مدتها، مثل قدیم، دست بابا برا برای آخرین بار … بگیرم. وای، برای آخرینِ آخرین بار.
قبل از آنکه بتوانم به فناپذیریام عادت کنم، خواهم مُرد.
همینطور باید بروم لیدیا و پنی، بچهی یکسالهاش، را ببینم. وقتی بچه متولد شد، لیدیا من را پدرخواندهی پنی کرد. چقدر مزخرف است که مثلاً قرار بود من کسی باشم که در صورت مرگ لیدیا، حضانت بچهاش را قبول کنم.
کریستین، نامزد سابقش، هم حدود یک سال پیش مرد. اینکه چطوری پسری هجدهساله، بدون هیچ درآمدی، قرار است از کودک خردسالی مراقبت کند جالب نیست؟ جواب کوتاهش این است که این اتفاق نمیافتد.
اما قرار بود بزرگ شوم و برای پنی داستانهایی از مادر قهرمان و پدر باحالش تعریف کنم و وقتی از لحاظ مالی به استقلال کامل رسیدم و آمادگی روحیاش را پیدا کردم، به خانهام بیاورمش. اما حالا قرار بود از زندگیاش محو شوم، حتی قبل از اینکه تبدیل به کسی فراتر از یک عکس در آلبوم شوم، عکسی که لیدیا ممکن بود دربارهاش داستانی هم تعریف کند و پنی سرش را تکان دهد و به عینکم بخندد و بعد، صفحه را برگرداند و سراغ عکسهای خانوادگی آشناتر برود.
بخش اول: قاصد مرگ
بخش دوم: آخرین دوست
بخش سوم: آغاز
بخش چهارم: پایان
💚 فایل های پیشنهادی پروژه وی آی پی
دانلود کتاب متن هایی برای هیچ ساموئل بکت PDF
⭐⭐⭐⭐⭐
دیدگاهها
هیچ دیدگاهی برای این محصول نوشته نشده است.