کتاب مجموعه آثار چخوف سروژ استپانیان جلد هفتم PDF آنتوان چخوف پزشک ، نمایشنامهنویس و داستاننویس مشهور و محبوب روسی است که هم داستانهای کوتاه و هم نمایشنامههایش هر دو از اهمیت فوقالعادهای برخوردارند و ارزش ادبی غنیای دارند .
مجموعه آثار چخوف شامل یک دورهٔ 10 جلدی است که به صورت کامل و جامع تمامی آثار چخوف اعم از نمایشنامهها و داستانهای کوتاه او را در بر میگیرد . این مجموعه حتی شامل نامههای چخوف نیز میشود که آنها را به الگا همسر خود و نیز دوستانش نوشته است و خواندنشان برای هر کسی که به زندگی شخصی و کاری این نویسندهٔ بزرگ علاقه دارد ، میتواند تجربهای لذتبخش باشد . با سایت پروژه وی آی پی همراه باشید .
در این مجموعهٔ 10 جلدی چهار جلد به داستانهای کوتاه ، یک جلد به رمان ، دو جلد به نمایشنامهها و سه جلد به نامههای او اختصاص یافته است. جلدهای این مجموعه به ترتیب عبارتند از :
این مجموعهٔ 10 جلدی را نشر توس منتشر کرده است .
جلد هفتم مجموعه آثار چخوفشامل بخش دوم نمایشنامههای او میشود . بخش اول نمایشنامههای چخوف در جلد ۶ آمده بود و در جلد ۷ ادامهٔ آن را میخوانید. اسامی این نمایشنامهها از این قرار هستند :
آنتوان چخوف سال 1860 در شهر تاگانروگ در جنوب روسیه به دنیا آمد . پدر چخوف شیفتهٔ موسیقی بود و همین شیفتگی او را از دادوستد بازداشت و به ورشکستگی کشاند. او در سال 1876 از ترس طلبکارانش بههمراه خانواده به مسکو رفت. آنتوان تنها در تاگانروگ باقی ماند تا تحصیلات دبیرستانی اش را به پایان ببرد .
چخوف در نیمهٔ سال 1880 تحصیلات دانشگاهی خود را در رشتهٔ پزشکی در دانشگاه مسکو آغاز کرد . در همین سال نخستین مطلب او چاپ شد. برای همین این سال را مبدأ تاریخ نویسندگی چخوف برمیشمرند. چخوف بعد از پایان تحصیلاتش در رشتهٔ پزشکی بهطور حرفهای به داستاننویسی و نمایشنامهنویسی روی آورد .
او در 1885 همکاری خود را با روزنامهٔ پترزبورگ آغاز کرد . در سپتامبر قرار بود نمایشنامهٔ او به نام «در جادهٔ بزرگ» به روی صحنه برود که کمیتهٔ سانسور از اجرای آن جلوگیری کرد .
مجموعه داستانهای «گلباقالی» اثر او در ژانویهٔ سال بعد منتشر شد .
در فوریهٔ همین سال (1886) با «آ. سووُربن» سردبیر روزنامهٔ عصر جدید آشنا شد و داستانهای «مراسم تدفین» ، «دشمن» و … در این روزنامه با نام اصلی چخوف منتشر شد . بیماری سل او شدت گرفت . او در آوریل 1887 به تاگانروگ و کوههای مقدس رفت و در تابستان در باپکینا اقامت گزید . در اوت همین سال مجموعهٔ «در گرگومیش» منتشر شد و در اکتبر نمایشنامهٔ بلندی با نام «ایوانف» در تئاتر مسکو به روی صحنه رفت که استقبال خوبی از آن نشد .
چخوف در 16 ژوئن 1904 بههمراه همسرش «اولگا کنیپر» برای معالجه به آلمان و استراحتگاه بادنوایلر رفت . در این استراحتگاه حال او بهتر میشود، اما این بهبودی زیاد طول نمیکشد و روزبهروز حال او وخیمتر میشود . او در 44 سالگی ، یک سال پیش از انقلاب اول روسیه ، از دنیا رفت . تشییع جنازهٔ او در مسکو با حضور جمعیتی بسیار تبدیل به رویدادی ملی شد .
«گوشهای از یک پارک در ملک سورین . باغراهی عریض از قسمت جلو صحنه تا عمق پارک، به طرف دریاچهای امتداد یافته است که روی آن یک سکوی موقتی برای اجرای نمایش خصوصی ، طوری برپا کردهاند که دریاچه یکسره ناپیداست. در سمت راست، و چپ سکو، بوتهزار وجود دارد . چندین صندلی و یک میز کوچک.
خورشید تازه غروب کرده است . پشت پرده فرو افتاده سکو ، یاکف و کارگران دیگر مشغول کارند؛ صدای سُرفه و تقتق به گوش میرسد .
ماشا : و مدودنکو از سمت چپ وارد میشوند . آنها از گردش باز میگردند .
مدودنکو : شما چرا همیشه لباس سیاه میپوشید ؟
ماشا : عزای زندگیام را گرفتهام. من موجود بدبختی هستم .
مدودنکو : چرا ؟ (متفکرانه .)نمیفهمم … خودتان تندرست و سالم هستید، پدرتان هم گرچه ثروتمند نیست ولی دستش به دهانش میرسد. زندگی من به مراتب سختتر از مال شماست. من ماهیانه فقط بیست و سه روبل مواجب دارم که تازه یک چیزی برای صندوق بازنشستگی از آن کسر میکنند ولی با وجود این لباس عزا تنم نمیکنم.(مینشینند.).
ماشا : مسأله پول در میان نیست . یک آدم فقیر هم ممکن است خوشبخت باشد .
مدودنکو : این در نظریه است، نه در عمل . در عمل این طور است که من و مادر و دو خواهر و برادر کوچکم باید با بیست و سه روبل مواجب ماهانه سر کنیم. خوب، به خورد و نوش احتیاج داریم یا نه ؟ به قند و چای احتیاج داریم یا نه ؟ توتون لازم است یا نه ؟ حالا بیا و چرخ زندگی را بچرخان.
ماشا : (به سکوی نمایش نگاه میکند .)نمایش به زودی شروع میشود .
مدودنکو : بله ، قرار است زارچنایا بازی کند، نمایشنامه را هم کنستانتین گاوریلویچ نوشته است . آنها عاشق همدیگرند و امروز ، روحشان در جریان تلاشی که برای ارائه یک شکل هنری یکسان به عمل میآورند، درهم خواهد آمیخت ولی روحهای من و شما هیچ نقطه تماس مشترکی، با هم ندارند. من دوستتان دارم ، طوری دلتنگ میشوم که نمیتوانم در خانه بمانم. هر روز، شش ورست راه را پای پیاده به اینجا میآیم و شش ورست از اینجا برمیگردم ولی با چیزی جز بیاعتنائی شما روبرو نمیشوم . من امکانات مالی ندارم ، نانآور خانواده بزرگی هستم … چه کسی ممکن است حوصله داشته باشد با مردی ازدواج کند که خود محتاج نان شب است ؟
ماشا : مهمل میگوئید . (انفیه بو میکشد.)عشق شما مرا متأثر میکند اما من نمیتوانم متقابلاً به آن جواب بدهم ، همین و بس . (انفیهدان را به طرف او دراز میکند .) بفرمائید .
مدودنکو : میل ندارم .
لحظهای سکوت .»
💚 فایل های پیشنهادی پروژه وی آی پی 📗
دانلود کتاب مجموعه آثار چخوف ناهید کاشی چی جلد هشتم PDF
⭐⭐⭐⭐⭐
دیدگاهها
هیچ دیدگاهی برای این محصول نوشته نشده است.