کتاب مجموعه آثار چخوف سروژ استپانیان جلد چهارم PDF آنتوان چخوف پزشک ، نمایشنامهنویس و داستاننویس مشهور و محبوب روسی است که هم داستانهای کوتاه و هم نمایشنامههایش هر دو از اهمیت فوقالعادهای برخوردارند و ارزش ادبی غنیای دارند .
مجموعه آثار چخوف شامل یک دورهٔ 10 جلدی است که به صورت کامل و جامع تمامی آثار چخوف اعم از نمایشنامهها و داستانهای کوتاه او را در بر میگیرد . این مجموعه حتی شامل نامههای چخوف نیز میشود که آنها را به الگا همسر خود و نیز دوستانش نوشته است و خواندنشان برای هر کسی که به زندگی شخصی و کاری این نویسندهٔ بزرگ علاقه دارد ، میتواند تجربهای لذتبخش باشد . با سایت پروژه وی آی پی همراه باشید .
در این مجموعهٔ 10 جلدی چهار جلد به داستانهای کوتاه ، یک جلد به رمان ، دو جلد به نمایشنامهها و سه جلد به نامههای او اختصاص یافته است. جلدهای این مجموعه به ترتیب عبارتند از :
این مجموعهٔ 10 جلدی را نشر توس منتشر کرده است .
جلد چهارم مجموعه آثار چخوف شامل داستانهای کوتاه آنتوان چخوف میشود.
عناوین این داستانها از این قرار است :
آنتوان چخوف سال 1860 در شهر تاگانروگ در جنوب روسیه به دنیا آمد . پدر چخوف شیفتهٔ موسیقی بود و همین شیفتگی او را از دادوستد بازداشت و به ورشکستگی کشاند. او در سال 1876 از ترس طلبکارانش بههمراه خانواده به مسکو رفت. آنتوان تنها در تاگانروگ باقی ماند تا تحصیلات دبیرستانی اش را به پایان ببرد .
چخوف در نیمهٔ سال 1880 تحصیلات دانشگاهی خود را در رشتهٔ پزشکی در دانشگاه مسکو آغاز کرد . در همین سال نخستین مطلب او چاپ شد. برای همین این سال را مبدأ تاریخ نویسندگی چخوف برمیشمرند. چخوف بعد از پایان تحصیلاتش در رشتهٔ پزشکی بهطور حرفهای به داستاننویسی و نمایشنامهنویسی روی آورد .
او در 1885 همکاری خود را با روزنامهٔ پترزبورگ آغاز کرد . در سپتامبر قرار بود نمایشنامهٔ او به نام «در جادهٔ بزرگ» به روی صحنه برود که کمیتهٔ سانسور از اجرای آن جلوگیری کرد .
مجموعه داستانهای «گلباقالی» اثر او در ژانویهٔ سال بعد منتشر شد .
در فوریهٔ همین سال (1886) با «آ. سووُربن» سردبیر روزنامهٔ عصر جدید آشنا شد و داستانهای «مراسم تدفین» ، «دشمن» و … در این روزنامه با نام اصلی چخوف منتشر شد . بیماری سل او شدت گرفت . او در آوریل 1887 به تاگانروگ و کوههای مقدس رفت و در تابستان در باپکینا اقامت گزید . در اوت همین سال مجموعهٔ «در گرگومیش» منتشر شد و در اکتبر نمایشنامهٔ بلندی با نام «ایوانف» در تئاتر مسکو به روی صحنه رفت که استقبال خوبی از آن نشد .
چخوف در 16 ژوئن 1904 بههمراه همسرش «اولگا کنیپر» برای معالجه به آلمان و استراحتگاه بادنوایلر رفت . در این استراحتگاه حال او بهتر میشود، اما این بهبودی زیاد طول نمیکشد و روزبهروز حال او وخیمتر میشود . او در 44 سالگی ، یک سال پیش از انقلاب اول روسیه ، از دنیا رفت . تشییع جنازهٔ او در مسکو با حضور جمعیتی بسیار تبدیل به رویدادی ملی شد .
«بعد از پایان مراسم عقد ، روی میز حتی مزه نمانده بود تا چه برسد به غذا . عروس و داماد نفری یک جام شراب نوشیدند، سپس لباس عوض کردند و روانه ایستگاه راه آهن شدند . قرار گذاشته بودند به جای جشن عروسی و ضیافت شام و به جای نوای موسیقی و مجلس رقص به زیارت یک صومعه بروند، آن هم صومعهای در فاصله دویست ورستی ! خیلیها این تصمیم مدست آلکسییچ را تحسین کردند و معتقد بودند که برپایی جشن عروسی پر سر و صدا برای مردی که هم مقام و منصبی دارد و هم سنی از او گذشته است چه بسا که برازنده نباشد .
گذشته از این مجلس رقص و موسیقی در مراسم ازدواج کارمندی پنجاه و دو ساله با دختری که هنوز هجده سالش نشده است راستی که جلوه بس ملالانگیزی پیدا خواهد کرد . شایع بود که تصمیم سفر به صومعه را خود داماد که مردی است مقید و پایبند به اصول و آداب گرفته بود تا مگر به همسر جوانش بفهماند که در زندگی زناشوییشان به دین و به معنویات، بیشترین اهمیت را میدهد .
عروس و داماد را تا ایستگاه مشایعت کردند . گروه کثیری مرکب از بستگان و همکاران اداری، جام شراب در دست ایستاده و منتظر حرکت قطار بودند تا هورا بکشند و هلهله کنند. در این میان پیوتر لئونتیچ، پدر عروس ، با کلاه ملون و لباس رسمی معلمی ، سخت رنگپریده و مست ، جام خود را مدام به طرف پنجره واگن دراز میکرد و با لحن ملتمسانهای میگفت :
– آنیوتا ! آنیا ! آنیا ، فقط یک کلمه !
عروس سر خود را از پنجره بیرون میآورد و به طرف پدر خم میشد ؛ مرد در حالی که بوی گند شراب میداد در گوش دخترش حرفهایی زمزمه میکرد . آنیا از پچپچهای او چیزی دستگیرش نمیشد زیرا معلم مست ، به جای زمزمه فوت میکرد و بر چهره و سینه و بازوان او مدام صلیب رسم مینمود ؛ نفس پدر میلرزید و دانههای اشک در چشمهایش میدرخشید . دو برادر محصل آنیا – پتیا و آندریوشا دامن کت رسمی پدر را از پشت میکشیدند و با لحنی آلوده به شرم ، پچپچ کنان میگفتند :
– پدر جان بس کنید … پدرجان ، بس کنید …
هنگامی که قطار راه افتاد آنیا پدر را دید که تا مسافتی زیاد از پی واگن میدوید ؛ تلوتلو میخورد و شراب از جامش لبریز میشد . و چه قیافه مهربان و رقتانگیزی پیدا کرده بود . قیافهاش حکایت از آن داشت که احساس گناه میکرد . میدوید و بانگ میزد :
– هو … ر … ر… ا …
عروس و داماد تنها ماندند . مدست آلکسییچ کوپه را به دقت ورانداز کرد، اسباب سفر را روی طاقچهها چید و لبخندزنان روبروی همسر جوانش نشست . این کارمند دولت آدمی بود میان بالا ، کم و بیش فربه و پف کرده، مرفه و شکم سیر ، با موی بلند بغل گوش. ریش و سبیل خود را میتراشید و چانه گرد و پاکتراشش به پاشنه پا میمانست . متمایزترین ویژگی چهرهاش ، فقدان سبیل بود و محل خالی از موی آن رفته رفته به گونههایی گوشتالو و لرزان چون ژله ، وصل میشد . رفتارش متین ، حرکاتش بیشتاب و سلوکش ملایم بود .»
💚 فایل های پیشنهادی پروژه وی آی پی 📗
دانلود کتاب مجموعه آثار چخوف سروژ استپانیان جلد پنجم PDF
⭐⭐⭐⭐⭐
دیدگاهها
هیچ دیدگاهی برای این محصول نوشته نشده است.