کتاب خانه ی خاموش اورهان پاموک PDF کتاب خانه خاموش نوشته اورهان پاموک است که با ترجمه مژده الفت منتشر شده است. این کتاب داستان یک خانواده است که در شهر جنت حصار زندگی میکنند و ناگهان مسیر آرام زندگیشان به هم میریزد.
در کتاب خانه خاموش نوشتهی اورهان پاموک و ترجمهی محمد فهیمی یک نکتهی قابلِتوجه وجود دارد و آن این که شخصیتها همواره رؤیاهایی در سر دارند که باعث میشود از خود بودن خودشان راضی نباشند؛ هر کدام از آنها به دلیلی ترجیح میدهند در جایی دیگر زندگی کنند، گذشتهای را که سپری کردهاند را هرگز تجربه نمیکردند یا اینکه به کل آدمی دیگر بودند. این رمان اگر چه به گفتهی نویسندهاش، رمانی سیاسی نیست، اما در دل تحوّلات سیاسی ترکیه روایت میشود.
به همین دلیل با اینکه از رمانهای اولیهی اورهان پاموک (دومین رمان او) به حساب میآید همچنان جزو کتابهای محبوب این نویسنده بهویژه در میان جوانان ترکیه به شمار میرود. پاموک همچنین دربارهی این کتاب خود میگوید که شخصیتهای داستان نزدیکی بسیاری به شخصیت خود او داشته و هرکدام از آنها بخشی از شخصیت خود او هستند. با سایت پروژه وی آی پی همراه باشید.
این کتاب برای علاقهمندان به رمان و داستانهای خلاق و مبتکرانه که سبکی نو در روایت را ایجاد میکنند بسیار قابل توجه خواهد بود. همچنین افرادی که تاریخ تحولات کشور ترکیه را از راه داستانها دنبال میکنند میتوانند از خواندن این کتاب لذت ببرند.
اورهان پاموک (متولد 1952) نویسندهی مشهور و برندهی جایزهی نوبل ادبیات، اهل کشور ترکیه است. آثار این نویسنده تاکنون به بیش از پنجاه زبان زندهی دنیا ترجمه شده و در سراسر جهان محبوباند. او در خانوادهای مرفه در شهر استانبول متولد شد و در رشتههای معماری و روزنامهنگاری در دانشگاه تحصیل کرد. نخستین رمان او با نام کتاب «جودت بیک و پسران» او را به شهرت رساند و پس از آن توانست شانزده رمان دیگر بنویسد و منتشر کند. از این نویسندهی صاحبسَبْک کتابهای قابلتوجهی به فارسی ترجمه شده که از آن جمله میتوان به کتابهای «استانبول: شهر و خاطرهها»، «نام من سرخ»، «موزهی معصومیت» و «قلعه سفید» اشاره کرد.
داشتم میلرزیدم که خیال کردم اگر به دادم نمیرسیدند هقهقکنان نقشبرزمین میشدم. خدایا، من چهقدر بدبختم که باید سر مزار پسرم هم میآمدم. مگر چه کردهام که اینطور مجازاتم میکنی؟ توبه، ولی من هر کاری از دستم برمیآمد کردم. اصلاً مگر من میخواستم که اینطور شود؟ پسرم، دوغان من، چندبار به تو گفتم تنها کاری که نباید در زندگی بکنی ایمان آوردن به پدرت است، چندبار گفتم؟ مگر نه اینکه من تو را به مدارس شبانهروزی فرستادم تا پدرت را نبینی و او را الگوی خودت نکنی، دلبندم؟ با وجود اینکه آن سالها آهی در بساط نداشتیم، تنها با الماسها، انگشترها و برلیانهایی که مادربزرگ و پدربزرگت به عنوان جهیزیه به من داده بودند خانهمان را سر پا نگه داشته بودیم. مگر من با پنهان کردن شرایطمان از تو، تو را به بهترین مدارس نفرستادم؟ بعدازظهرهای شنبه دیر میآمدی، پدر مستت حتی نمیآمد ایستگاه دنبالت. با وجود اینکه حتی یک پشیز پول درنمیآورد، برای چاپ آن چرندیات سرتاپا گناه از من پول میگرفت.
من بهتنهایی در آن شبهای سرد زمستان با خود میگفتم لااقل پسرم در مدرسهی فرانسویها درس میخواند و با این حرف خودم را تسکین میدادم. تا یکهو روزی چشم باز کردم و دیدم اِ اِ اِ، به جای اینکه تاجر یا مهندس شوی، میخواهی سیاستمدار بشوی! میدانم، تو اگر بخواهی حتی میتوانی نخستوزیر هم بشوی، اما حیف کسی مثل تو نیست؟ این مملکت فقط با سیاست درست میشود، مادر. فقط تو مانده بودی که بخواهی مملکت را درست کنی، پسر بیعقل من. تا من بخواهم این را به او بفهمانم، کار از کار گذشته بود. یک روز که خسته و مشوش برای تعطیلات برگشته بود خانه، فهمیدم چهقدر بدبختم.
💚 فایل های پیشنهادی پروژه وی آی پی 📗
دانلود کتاب آبرسانی شهری محمد منزوی
⭐⭐⭐⭐⭐
دیدگاهها
هیچ دیدگاهی برای این محصول نوشته نشده است.