کتاب جودت بیک و پسران اورهان پاموک صوتی 🎧 سرگذشت و ماجراهای سه نسل از یک خانواده تاجر اهل استانبول است و سه دوره متفاوت از تاریخ ترکیه را شامل میشود . رمان جودت بیک و پسران (Cevdet Bey and His Sons) که یکی از بیست رمان برتر تاریخ ادبیات ترکیه محسوب میشود ، دورههای سالهای پایانی عثمانی ، روزگار آتاتورک و اولین سالهای دههی هفتاد و شکلگیری دیکتاتوری نظامیان در ترکیه را دربر دارد . با سایت پروژه وی آی پی همراه باشید .
بیشتر وقایع در استانبول در محله «نیشانتاشی» زادگاه محبوب نویسنده میگذرد . هر چند ما صحنههایی از آناتولی فقیر و آنکارای پایتخت را نیز در تکههایی از رمان میبینیم . شخصیتهای رمان متفاوت و پر از سوال و ماجرا هستند . در آستانهی دورههای مختلف تاریخ ایستادهاند و مدام تلاش میکنند جهان را تغییر دهند . گسترهی عظیمی از شخصیت در این رمان وجود دارد که بیهمتاست .
آقای جِودِت براساس شخصیت پدربزرگ پاموک شکل گرفته است . وی در میان سالهای فروپاشی امپراتوری عثمانی و تاسیس جمهوری ترکیه موفق به بدست آوردن ثروت زیادی میشود که خود و خاندانش را از این طریق ثروتمند میکند . در بخش ابتدایی رمان که در سال 1905 رخ میدهد ، آقای جِودِت مغازه الوار فروشی پدرش را به مغازه سخت افزار و لوازم برقی تبدیل میکند و در این کار هم موفق میشود البته به لطف قرارداد برقرسانی که با رشوهخواری برای شهرشان به دست آمده است .
بخش دوم و اصلی داستان بین سالهای 1936 تا 1939 و در پیرامون فرزندان آقای جِودِت ، مخصوصاً رفیق فرزند دومش و چند تن از دوستان او میگذرد . با وجود این که همه آنها از خانوادههای مرفهای هستند اما از شرایط کنونی ترکیه و مسیری که در حال طی کردن آن است و از جایگاه ترکیه در دنیای جدید ، ناراضی و ناخرسند هستند . بخش پایانی در مورد احمد ، نوه آقای جِودِت ، در سال 1970 و حول تلاشهای هنری و رابط عاشقانه او میگذرد .
اورهان پاموک (Orhan Pamuk) ، برندهی جایزهی نوبل ادبیات ، در جودکبیک و پسران، تواناییاش در آفرینش رمان کلاسیک را به رخ میکشد . دغدغههای همیشگی نویسنده موضوع برخورد شرق و غرب ، سنت و مدرنیته ، دموکراسی و پدرسالاری در لابهلای سطور و صفحات این رمان نیز حس میشود . وی با تصویری که از رنگهای درونی خانهها و سیلان زمان به دست میدهد و نیز شخصیتهایی که دیالوگهای روزمره شان از حافظهها پاک نمیشود ، لذت شنیدن رمان را تمام و کمال به شنونده عرضه میدارد .
«مختاربیک پلهها را با عجله بالا رفت . به امید دیدن دخترش به اتاق نشیمن و اتاق خواب سرک کشید . پیدایش نکرد . به اتاقش رفت . در را بست . مثل بچهای که آماده میشود بزند زیر گریه ، خودش را روی تخت انداخت .
زیر لب گفت : “ایناهاش ، همه چی تموم شد ! الان همه چی از نو شروع میشه ! … ببینیم چی میشه …”
به سقف سفید اتاق خیره شد و با خود گفت : “مردن خیلی بده . من هم هیچم . پیش اون هیچ هیچم .”
بغض گلویش را فشرد . صورتش را درهم کشید . خجالت کشید . زیر لب گفت : “چه بد . همه چیز بیهودهست . الان چی میشه ؟”
چیزی که همه منتظرش بودند و خود را برایش آماده میکردند ، پیش آمده بود : آتاترک ده روز قبل در استانبول مرده بود . امروز جسدش را در موزهی مردمشناسی گذاشته بودند و مراسمی ترتیب داده بودند که همهی اهالی آنکارا در آن شرکت کرده بودند . مختار بیک که در مراسم مجلس شرکت کرده و آنجا مثل همه گریه کرده بود ، چون میترسید باز گریه کند ، تصمیم گرفته بود در مراسمی که داخل شهر برپا میشود شرکت نکند ، اما بعد فکر کرده بود بهتر است آنجا باشد ؛ مراسم ، باز مثل مراسم استانبول و مراسم مجلس ، در میان سیل اشک و آه گذشته بود و مختاربیک که در برابر چنین صحنههای رقتانگیزی تاب مقاومت نداشت ، باز میان جمع گریه کرده بود .»
«قهوه که آوردند سیگار بعد نهارش را روشن کرد و مثل همیشه پشتبند این کارها نیگان خانم چنان در چشمان او خیره شد که از هر گله و شکایتی شدیدتر بود . مدتها بود که روزی سه نخ بیشتر نمیکشید در حالی که نه تنها نیگان خانم بلکه همه متفقالقول از او میخواستند که اصلا نکشد . آقای جودت در حالی که نیشخند سردی به لب داشت با خود گفت : میخوان اصلا نکشم . چرا اون وقت ؟ برا سلامتی . سلامتی برای چی اون وقت؟ برای طول عمر . اگه قراره اصلا نکشم ، طول عمر میخوام چیکار ؟!»
💚 فایل های پیشنهادی پروژه وی آی پی 📗
دانلود کتاب ساندویچ ژامبون چارلز بوکوفسکی صوتی
⭐⭐⭐⭐⭐
دیدگاهها
هیچ دیدگاهی برای این محصول نوشته نشده است.