کتاب هشام بن حکم محمد مهدی اشتهاردی PDF هشام بن حَکَم متکلم شیعی قرن دوم قمری و از اصحاب امام صادق(ع) و امام کاظم(ع) بود . روایاتی از امامان شیعه در مدح هشام نقل شده و بسیاری از دانشمندان شیعه او را ستایش کردهاند . علاوه بر این برخی از اهل سنت نیز او را به لحاظ علمی ستودهاند که حضور هشام در جلسات علمی یحیی بن خالد برمکی به عنوان رئیس انجمن یا ناظر و داور و دریافت هدیه از جانب هارون الرشید گواه بر آن است . با سایت پروژه وی آی پی همراه باشید.
در سال 132 هجری، رژیم خودکامه و ستمگر بنی امیه، پس از 91 سال حکومت ، سرانجام در آستانه سقوط قرار گرفت و با کشته شدن مروان بن محمد (126 – 132) منقرض شد و حکمرانان عباسی حکومت استبدادی خویش را آغاز کردند . در چنین موقعیتی ، که کشمکشهای سیاسی بنی امیه و بنی عباس به اوج خود رسیده بود ، حضرت امام صادق(ع) با رایت خاص خویش نهضت علمی – فرهنگی تشیع را طرح ریزی کرد و دانشگاه عالی جعفری را بنیان نهاد .
امام(ع)، با استفاده از فرصت به دست آمده حوزه علمی با عظمتی تشکیل داد و در مدتی کوتاه علاقه مندان دانش معارف جعفری را پیرامون خود گرد آورد . آنان مشتاقانه به دانش اندوزی پرداختند و از گنجینه علوم آل محمد(ص) به قدر توانایی خویش بهره مند شدند . به گفته شیخ مفید(ره) چهار هزار تن از حوزه درسی آن حضرت استفاده کردند .
شیخ طوسی شاگردان امام صادق(ع) را 3197 مرد و 12 زن ذکر کرده است . امام ششم(ع) با توجه به شکوفایی دانش و به وجود آمدن مکتبهای مختلف و هجوم افکار الحادی برنامه فرهنگی خویش را در محورهای مختلف به انجام رساند . پاسخ به شبهه های گوناگون ضد دینی ، تشکیل جلسات مناظره، نشر روایات و تعالیم اسلام ، تدریس رشته های گوناگون علوم و تربیت شاگردان بخشی از برنامه های ششمین پیشوای شیعه بود .
هدف ما در این نوشتار کوتاه بررسی فرازهایی از زندگی یکی از ستارگان تابناک مکتب امامت و ولایت است . این کار ، در روزگاری که تهاجم فرهنگی دشمنان اسلام و تشیع به اوج رسیده ، از وظایف ما شیعیان است تا بهترین الگوها را به جوانان ارائه دهیم و از سقوط آنها در دام الگوهای کاذب غرب پیشگیری کنیم .
هشام در اوایل قرن دوم هجری در کوفه دیده به جهان گشود و در شهر واسط رشد کرد و به عرصه اجتماع گام نهاد . او بعدها برای تجارت به بغداد آمد و در محله کرخ به بزازی مشغول شد . دانشمندان علم رجال می نویسند : هشام دو فرزند دختر و پسر داشت . فرزند پسرش ، حکم ، متکلم بود و در بصره می زیست . دخترش ، فاطمه ، یکی از زنان با ایمان روزگار بود . هشام همچنین برادری به نام محمد بن حکم داشت که از راویان حدیث بود و محمد بن ابی عمیر ، راوی معروف شیعه ، از او روایت نقل می کند .
هشام از همان آغاز جوانی سری پرشور داشت و شیفته علم و معرفت بود . او ، برای رسیدن به این هدف، علوم عصر خویش را آموخت ، کتب فلسفی دانشمندان یونان را فرا گرفت و کتابی در رد یکی از فلاسفه یونان نگاشت .
هشام ، در مسیر تکامل اندیشه اش ، به مکتبهای گوناگون علمی عصر خویش پیوست ; ولی هیچ مکتبی عطش حقیقت جویی اش را فرو ننشاند . او سرانجام به وسیله عمویش ، عمیر بن یزید کوفی ، با امام صادق(ع) آشنا شد و در شمار پیروان آن حضرت قرار گرفت . سیر تکاملی اندیشه هشام نشان می دهد که آگاهانه و بر اساس برهان عقلی تشیع را پذیرفته است .
او به منظور کسب علم ، تامین معاش، مناظره ، تبلیغ معارف اهل بیت(ع) و انجام مناسک حج ، به شهرهای بغداد ، بصره ، مدائن ، حجاز و کوفه سفر کرد و با برهانهای دقیق و منطقی اش در گسترش فرهنگ اهل بیت(ع) کوشید .
هشام ، به عنوان یک پژوهشگر شیعی ، سعی می کرد پرسشهای خود را با امام صادق(ع) در میان نهد و از آن حضرت پاسخ دریافت کند .
داستان زیر بر درستی این سخن گواهی می دهد :
روزی ، ابن ابی العوجاء یکی از دانشمندان مخالف اسلام ، پرسشی در باره تعدد زوجات مطرح کرد و گفت : قرآن از سویی در آیه سوم سوره نساء می گوید : «فانکحوا ما طاب لکم من النساء مثنی و ثلاث و رباع فان خفتم الا تعدلوا فواحدة ; با زنان پاک مسلمان ازدواج کنید ، با دو یا سه یا چهار زن ; و اگر می ترسید میان آنها به عدالت رفتار نکنید ، پس به یک همسر بسنده کنید .»
از سوی دیگر در آیه 129 همین سوره می فرماید : «و لن تستطیعوا ان تعدلوا بین النساء و لو حرصتم ; هرگز نمی توانید میان زنان به عدالت رفتار کنید ، هر چند کوشش کنید .» با ضمیمه کردن آیه دوم به آیه اول درمی یابیم که تعدد زوجات در اسلام ممنوع است ; زیرا تعدد زوجات مشروط به عدالت است و عدالت هم ممکن نیست . پس تعدد زوجات در اسلام حرام است .
هشام از پاسخ باز ماند . پس از ابن ابی العوجاء فرصت خواست و برای گرفتن پاسخ به مدینه شتافت . هشام سخن ابن ابی العوجاء را برای حضرت باز گفت. امام فرمود : منظور از عدالت در آیه سوم سوره نساء، عدالت در نفقه و عایت حقوق همسری و طرز رفتار و کردار است ; و مراد از عدالت در آیه 129 این سوره عدالت در تمایلات قلبی است . بنابراین تعدد زوجات در اسلام حرام نیست و با شرایطی جایز است .
هشام از سفر برگشت و پاسخ را در اختیار ابن ابی العوجاء قرار داد . او سوگند یاد کرد که این پاسخ از (هشام) تو نیست .
هشام این گونه برای کسب علم و معارف اسلام تلاش می کرد . امام صادق(ع) نیز متقابلا هشام را از کوثر زلال لایت سیراب می ساخت . امام در برابر پرسشهای هشام ، با بردباری پاسخ می داد و قانعش می ساخت . نمونه هایی از این پرسش و پاسخها در کتابهای توحید صدوق و علل الشرایع دیده می شود .
نمونه هایی از رفتار امام صادق(ع) با شاگرد ممتازش می تواند از جایگاه هشام نزد آن بزرگوار پرده بردارد :
آن روز یکی از شلوغ ترین ایام حج بود . امام صادق(ع) با گروهی از یارانش گفتگو می کرد . در این هنگام ، هشام بن حکم که تازه به جوانی گام نهاده بود ، خدمت امام رسید . پیشوای شیعیان از دیدن جوان شادمان شد ، او را در صدر مجلس و کنار خویش نشاند و گرامی داشت . این رفتار امام حاضران را ، که از شخصیتهای علمی شمرده می شدند ، شگفت زده ساخت . وقتی امام(ع) آثار شگفتی را در چهره حاضران مشاهده کرد ،
فرمود: «هذا ناصرنا بقلبه و لسانه و یده ; این جوان با دل و زبان و دستش یاور ماست .»
سپس برای اثبات مقام علمی هشام در باره نامهای خداوند متعال و فروعات آنها از وی پرسید و هشام همه را نیک پاسخ گفت . آنگاه حضرت
فرمود : هشام ، آیا چنان فهم داری که با درک و تفکرت دشمنان ما را دفع کنی ؟ هشام گفت : آری .
امام فرمود : نفعک الله به و ثبتک ; خداوند تو را در این راه ثابت قدم دارد و از آن بهره مند سازد .
هشام می گوید : بعد از این دعا ، هرگز در بحثهای خداشناسی و توحید شکست نخوردم .
روح القدس تو را یاری کند
هشام چنان مورد توجه امام صادق(ع) بود که در یکی از روزها وی را به حضور طلبید و فرمود : در باره تو سخنی را می گویم که رسول خدا(ص) به «حسان بن ثابت انصاری » (شاعر معروف عصر پیامبر که با شعرش از حریم اسلام حمایت می کرد) فرمود : تا وقتی که ما را با زبانت یاری می کنی، پیوسته تو را به وسیله روح القدس تایید کند .
مناظره های علمی
هشام بن حکم ، علاوه بر هوش سرشار و دانش وسیع، از قدرت بیان و صراحت لهجه و شهامت در مناظره برخوردار بود و با استفاده از این نعمتهای ارزشمند الهی ، با دانشمندان و متفکران در مناظره شرکت می کرد . استادش امام صادق(ع) از شیوه مناظره و بیان وی خشنود بود و همواره او را تحسین می کرد . ششمین پیشوای معصوم روزی فرمود: ای هشام ، با مردم سخن بگو، من دوست دارم همانند تو در میان شیعیان ما باشد .
آن بزرگوار گاه شیوه بحث هشام را می ستود و می فرمود: این گونه استدلال در صحف ابراهیم و موسی(ع) آمده است.
نگاهی گذرا به چند نمونه از مناظره های هشام برای آشنایی با مقام علمی و شیوه بحث وی سودمند است.
یونس بن یعقوب ، یکی از شاگردان برجسته امام صادق(ع) می گوید : در یکی از سالهایی که هشام بن حکم به سفر حج مشرف شده بود ، در «منا» حضور امام صادق(ع) شرفیاب شد . حمران بن اعین ، محمد بن نعمان ، هشام بن سالم و دیگر بزرگان شیعه نیز در مجلس حاضر بودند . حضرت(ع) به هشام فرمود : آیا نمی خواهی داستان مناظره و گفتگوی خود با عمرو بن عبید را برای ما بیان کنی ؟ هشام ، که از همه اهل مجلس جوانتر به نظر می رسید ، گفت : ای فرزند رسول خدا(ص) ، جلالت شما مانع می شود ; از شما شرم دارم و در حضورتان توان سخن گفتن در خویش نمی یابم . امام صادق(ع) فرمود : وقتی به شما امر می کنیم ، اطاعت کنید . آنگاه هشام داستان مناظره خودش با عمرو بن عبید را چنین بیان کرد :
به من خبر دادند که عمرو بن عبید روزها در مسجد جامع بصره با شاگردانش می نشیند ، در باره امامت بحث می کند و عقیده شیعه در باره امام را بی اساس و باطل می شمارد . این خبر برایم خیلی ناگوار بود ، به همین سبب به بصره رفتم . وقتی وارد مسجد جامع بصره شدم ، بسیاری اطراف عمرو نشسته بودند . از حاضران تقاضا کردم اجازه دهند تا بتوانم نزدیک عمرو بنشینم .
وقتی نشستم ، به عمرو بن عبید گفتم : ای مرد دانشمند ، من غریبم ، اجازه می دهید چیزی بپرسم ؟ گفت : آری . گفتم : آیا شما چشم دارید ؟ گفت : پسرجان این چه پرسشی است ، چرا در باره چیزی که می بینی می پرسی ؟ گفتم : استاد عزیز پوزش می خواهم . پرسشهایم این گونه است ، خواهش می کنم ، پاسخ دهید . گفت : گرچه پرسشهایت احمقانه است ، ولی آنچه می خواهی بپرس .
گفتم: آیا چشم دارید ؟ گفت : آری . پرسیدم : با آن چه می کنی ؟ گفت : به وسیله آن رنگها و اشخاص را می بینم . گفتم : آیا بینی داری ؟ گفت : آری . گفتم : از آن چه بهره ای می بری ؟ گفت : به وسیله آن بوها را استشمام می کنم . گفتم : آیا زبان داری ؟ گفت : آری . گفتم : با آن چه می کنی ؟ گفت: طعم اشیا را می چشم . گفتم : آیا شما گوش دارید ؟ گفت : آری . گفتم : از آن چه سود می بری ؟ گفت : به آن صداها را می شنوم . گفتم : بسیار خوب ، حالا بفرمایید دل هم دارید ؟ گفت : آری . گفتم : دل برای چیست ؟ گفت : به وسیله دل (مرکز ادراکات) آنچه بر حواس پنجگانه و اعضای بدنم می گذرد ، تشخیص می دهم ، اشتباههایم را برطرف می کنم و درست را از نادرست تشخیص می دهم .
گفتم: مگر با وجود این اعضا از دل بی نیاز نیستی ؟ گفت : نه ، هرگز . گفتم : در حالی که حواس و اعضای بدنت سالم است چگونه نیاز به دل داری ؟ گفت : پسرجان ، وقتی اعضای بدن در چیزی که با حواس درک می شود تردید کند ، آن را به دل ارجاع می دهد تا تردیدش برطرف شود . گفتم : پس خداوند ، دل را برای رفع تردید اعضا گذاشته است . گفت : آری . گفتم : پس وجود دل برای رفع حیرت و تردید ضروری است ؟ گفت : آری ، چنین است . گفتم : شما می گویید خدای تبارک و تعالی اعضای بدنت را بدون پیشوایی که هنگام حیرت و شک به او مراجعه کنند نگذاشته است ، پس چگونه ممکن ست بندگانش را در وادی حیرت و گمراهی رها کرده ، برای رفع تردید و تحیرشان پیشوایی تعیین نفرماید ؟
عمرو بن عبید پس از لحظه ای تامل و سکوت ، سر بلند کرد ، به من نگریست و گفت : تو هشام بن حکم هستی ؟ گفتم : نه . گفت : از همنشینیان اویی ؟ گفتم : نه . پرسید : اهل کجایی ؟ گفتم : کوفه . گفت : تو همان هشامی ; سپس مرا در آغوش گرفت ; به جای خود نشانید و تا من آنجا بودم ، سخن نگفت .
حضرت صادق(ع) از شنیدن داستان خشنود و شادمان شد و فرمود : هشام ، این گونه استدلال را از که آموختی ؟ هشام گفت : آنچه از شما شنیده بودم ، تنظیم و چنین بیان کردم . حضرت فرمود : به خدا سوگند این مطلب در صحف ابراهیم و موسی نوشته شده است .
یحیی برمکی در آغاز به هشام بن حکم اظهار علاقه می کرد و مدتی نیز وی را دبیر مجالس مناظره خود ساخت . او سرانجام از هشام رنجید و اسباب کشتن وی را فراهم کرد . انتقادهای هشام آرای فلسفی یحیی بن خالد ، مغلوب ساختن پیوسته وی در بحثها و نیز هراس وزیر از نزدیکی هشام به هارون علل اصلی دشمنی یحیی با هشام بود . روزی هارون گفت : دوست دارم در مجالس مناظره شما شرکت کنم ; اما نه در حضور دیگران ، بلکه در پشت پرده تا حاضران نظرهای خویش را بی پروا بیان کنند .
یحیی مجلس مناظره ترتیب داد و هشام را نیز دعوت کرد . هارون طبق برنامه قبلی پشت پرده نشست . وزیر که اندیشه انتقام در سر می پروراند با نقشه قبلی هشام را وارد بحث امامت کرد . هشام بعد از گفتگوی بسیار، گفت : «اگر امام مرا به جنگ فرمان دهد ، اطاعت می کنم .»
هارون با شنیدن این جمله، چهره درهم کشید و گفت : هشام مطلب را آشکار کرد . آیا با زنده بودن وی سلطنت من یک ساعت باقی می ماند ؟ به خدا سوگند ، اثر زبان این مرد در دلهای مردم از صد هزار شمشیر برنده تر و مؤثرتر است .
بی درنگ فرمان داد هشام را دستگیر کنند . هشام از گرداب خشم هارون به مدائن گریخت . از آنجا به کوفه رفت ، در منزل ابن شرف پنهان شد و حدود دو ماه بعد جهان مادی را وداع گفت .
حضرت رضا(ع) در باره او فرمود : خدا او را رحمت کند . بنده ای خیرخواه و دلسوز و یک انسان حقیقی بود . اصحابش بر او حسد بردند و آزارش کردند .
1 – «یا هشام ان العاقل الذی لا یشغل الحلال شکره و لا یغلب الحرام صبره .»
ای هشام ، عاقل کسی است که حلال او را از سپاسگزاری باز ندارد و حرام بر صبرش چیره نشود .
2 – «یا هشام ان العاقل لا یکذب و ان کان فیه هواه .»
ای هشام ، عاقل دروغ نمی گوید ، هر چند دلخواهش باشد .
3 – «یا هشام لا دین لمن لا مروة له و لا مروة لمن لا عقل له . ان اعظم الناس قدرا الذی لا یری الدنیا لنفسه خطرا . اما ان ابدانکم لیس لها ثمن الا الجنة فلا تبیعوها بغیرها .»
ای هشام کسی که جوانمردی ندارد ، دین ندارد و کسی که عقل ندارد، جوانمردی ندارد . با ارزش ترین مردم کسی است که دنیا را برای خود منزلت و مقام با ارزشی نداند . همانا برای بدنهای شما بهایی جز بهشت نیست . پس آن را به غیر بهشت [و ارزانتر] نفروشید .
4 – «ای هشام ، عاقل به کسی که می ترسد دروغگویش بخواند ، خبر نمی دهد و از آنکه نگرانی مضایقه دارد ، چیزی نمی طلبد و به آنچه توانا نیست ، وعده نمی دهد و به آنچه در امیدواری اش سرزنش شود ، امید نمی بندد و به کاری که می ترسد در آن درماند ، اقدام نمی کند .»
💚 فایل های پیشنهادی پروژه وی آی پی 📗
دانلود کتاب فرهنگ دانشگاهی 2 فارسی به عربی احمد سیاح PDF
⭐⭐⭐⭐⭐
دیدگاهها
هیچ دیدگاهی برای این محصول نوشته نشده است.