
کتاب گناهکار فرشته شهدوست PDF اثری است در ژانر رمان معاصر که با زبانی روان و داستانپردازی عمیق به بررسی مسائل اجتماعی و فرهنگی معاصر ایران میپردازد . این کتاب که در دو جلد تنظیم شده، داستانی از خشم ، غرور ، تعصب و گناه را با نگاهی دقیق و هوشمندانه به تصویر میکشد . داستان با معرفی شخصیت اصلی ، آرشام ، آغاز میشود .
آرشام ، جوانی است که زندگیاش تحت تاثیر گذشتهای تاریک و رازآلود شکل گرفته است . او که نتوانسته است از سایه سنگین گناهانی که به گردن دارد رهایی یابد ، در پی انتقامی برنامهریزی شده و دقیق است. نقشههای انتقام آرشام نه تنها بر زندگی خودش بلکه بر دیگران نیز تاثیر میگذارد و باعث میشود دیگران نیز در این بازی خطرناک گرفتار آیند ، با سایت پروژه وی آی پی همراه باشید .
در میانه داستان ، شخصیت دلارام وارد میشود . دلارام ، با طبعی متفاوت و رویکردی عاشقانه به زندگی ، تضاد آشکاری با آرشام دارد . او با مهربانی و صداقت خود تلاش میکند تا در دل آرشام تغییری ایجاد کند و نشان دهد که دنیا هنوز جایی برای عشق و امیدواری دارد . این دو شخصیت که به ظاهر هیچ نقطه اشتراکی ندارند ، به تدریج به یکدیگر نزدیک میشوند و در این میان ، جرقههای عشق آنها شعلهور میشود .
رمان گناهکار همچنین به تصویرکشی جامعه ایرانی میپردازد ، جایی که فرهنگ ، سنتها و مدرنیته در تعامل هستند و این تعامل گاهی اوقات به تضاد و تنش میانجامد . نویسنده با بررسی تاثیرات این تضادها بر روی شخصیتهای داستان ، بیننده را به چالش میکشد تا در مورد موضوعاتی مانند : عدالت ، بخشش و تغییر دیدگاههای شخصی تأمل کند .
فرشته تات شهدوست در « گناهکار » از زبان روایت فردی و سوم شخص استفاده میکند تا دیدگاههای مختلف شخصیتها را به تصویر بکشد . این تکنیک به خواننده اجازه میدهد تا نه تنها با داستان بلکه با عمق احساسات و تعارضهای درونی شخصیتها نیز ارتباط برقرار کند .
با پیشروی داستان ، خواننده شاهد تحولات شخصیتها و نتیجهگیریهای آنها در مورد زندگی و عشق است . داستان در نهایت به یک پایان دراماتیک میرسد که نه تنها سرنوشت شخصیتها بلکه عواقب انتخابهای آنها را نیز روشن میکند .
« رمان گناهکار » نه تنها یک داستان عاشقانه است بلکه به عنوان یک اثر ادبی، به مخاطب خود فرصت میدهد تا در مورد مفاهیمی مانند گناه و رستگاری ، انتقام و بخشش ، تعصب و تساهل تفکر کند . این کتاب برای کسانی که به دنبال یک داستان پرکشش با لایههای عمیق از تعارض و تحول هستند ، توصیه میشود .
با اخم غلیظی نگاهش کردم . گریه می کرد ، اما برای من مهم نبود . ای کاش خفه می شد ؛ صداش اعصابم رو خرد می کرد ! رو بهش کردم و با صدای بلند گفتم : هستی برو پایین ! با گریه داد زد : نمی خوام آرشام ، چرا درکم نمی کنی ؟ تو که می دونستی عاشقتم ، چرا با من هچین معامله ای کردی ؟ چرا در حقم نامردی کردی ؟ چرا ؟ جیغ می کشید ، کنترلم رو از دست دادم و از ماشین پیاده شدم .
به طرفش رفتم ، درو باز کردم ، با یک حرکت کشیدمش بیرون . در برابر من توان مقاومت نداشت . غریدم : بهت گفتم از زندگیم گم شو بیرون، دیگه نمی خوام چشمام به ریخت نحست بیفته ؛ یا میری اونم برای همیشه ؛ یا همین جا کارتو یک سره می کنم . یک طرف زمین خاکی بود و یک طرفه دیگه با فاصله ی خیلی زیاد پل هوایی قرار داشت . پرنده هم پر نمی زد .
جیغ کشید : دیگه می خوای باهام چکار کنی ؟ به روز سیاه نشوندیم و با احساساتم بازی کردی ، دیگه چی دارم که می خوای ازم بگیری ؟ هلش دادم و با اخم گفتم : باهات چکار کردم ؟ بهت دست درازی کردم ؟ یه شب رویایی رو برات رقم زدم ؟ د چکارت کردم بگو ؟ هق هق می کرد . آرایشش توی صورتش پخش شده بود . نشست روی زمین و زار زد . دلم براش نمی سوخت ، آره این رو برای اون ها به حق می دیدم ، از این که خردشون کنم لذت می بردم .
وقتی می دیدم اینطور جلوم زانو زدن وشیون و زاری راه انداختند خوش حال می شدم ! غروری که من داشتم برای خودم ستودنی بود . یه لگد بهش زدم : پاشو خودتو جمع کن . دارم بهت هشدار می دم هستی ، اگر یک بار دیگه اون طرفا پیدات بشه زنده ت نمی ذارم ! سرشو بلند کرد و با گریه گفت : می دونم ، هر کاری ازت بر میاد . توی این مدت منو به بازی گرفتی و کاری کردی دوستت داشته باشم ، ولی بعد که از خانوادم جدام کردی کشیدی کنار و گفتی همه ش یه بازی بو د .
خیلی نامردی آرشام ، خیلی نامردی ! با عصبانیت یقه شو چسبیدم بلندش کردم که جیغ خفیفی کشید . تموم خشمم رو ریخته بودم تو چشمام و بهش زل زدم . فک منقبض شدمو محکم تر روی هم فشار دادم . تکون محکمی بهش دادم و داد زدم : برای آخرین بار بهت می گم ، تو برام مثل یه اسباب بازی بودی . تو اولین و آخرین کسی نیستی که این طور اونو به بازی می گیرم . می دونی چیه ؟ بلند تر داد زدم : عاشق اینم که خورد شدنتون رو ببینم .
اون روح و احساس لطیفتون رو به آتیش بکشم ؛ اشک رو تو چشماتون ببینم و کاری کنم که جلوم زانو بزنید . دوست دارم تو چشمام با اشک زل بزنید و بگید غلط کردم آرشام ، هرکار بگی می کنم فقط ترکم نکن ! و اون جاست که برام با یه تیکه آشغال هیچ فرقی نمی کنید . هلش دادم که به پشت افتاد روی زمین . بی صدا هق هق می کرد . از صدای بلندم وحشت کرده بود . سریع نشستم پشت فرمون و بدون این که به اطرافم توجهی کنم حرکت کردم . از آینه عقب رو نگاه کردم. زانوهاش رو بغل گرفته بود و سرشو انداخته بود پایین . لبخند زدم ، لبخندم پررنگ تر شد و کم کم تبدیل به قهقهه شد ! …
💚 فایل های پیشنهادی پروژه وی آی پی 📗
دانلود کتاب یک ساتوشی محمد آذرنیوار PDF
⭐⭐⭐⭐⭐
دیدگاهها
هیچ دیدگاهی برای این محصول نوشته نشده است.