کتاب دختر گرجی موریس دوکبرا PDF سکوت عمیق بر عمارت زندان حکمفرماست . این عمارت چهارضلعی سربی رنگ ، زندان مرکزی استامبول است که با ” بوسفور ” فاصله زیادی ندارد . با سایت پروژه وی آی پی همراه باشید .
با اینکه هنوز در برخی نقاط شهر زیبای استامبول سروصدای اغتشاشات بلند است ، زندان شهر ساکت و بی اعتنا در کنار گنبد عظیم و گلدسته های سفید مسجد ” ایاصوفیه ” قد برافراشته است .
ساعت یک بعد از نصف شب است . یک سرباز جلوی در بزرگ آهنی کشیک می دهد .
آن طرف در آهنی ، در راهرو بزرگ زندان ، دو نگهبان مشغول گشت هستند . گاهگاه از سوراخ درها ، نگاهی به داخل سلول ها می اندازند .
عثمان آقا و محمد افندی ، جلوی یکی از درها متوقف می شوند . محمد افندی از پشت میله های سوراخ در ، نگاهی به داخل سلول می اندازد و زیر لب می گوید :
ساری ادیب مثل اینکه خوابیده است . اصولا آدم آرامی است و تسلیم سرنوشت خودش شده .
… یازده ماه بود که ابراهیمبیک و پاپریکا زندگی آرام و لذتبخشی را کنار یکدیگر میگذراندند .
نهال محبت آنها که در ناپل کاشته شده و در کاپری و سانرمو در نسیم ساحل مدیترانه پرورش یافته بود ، اکنون شکوفا شده و روزهای خیلی خوبی را سپری میکردند .
در حقیقت وجود پاپریکا ، پرده از فراموشی را بر بر آینده تاریک و مغشوش کشیده بود .
در این زمان ، ابراهیمبیک حتی از ذهن خود خاطره ماورا – محبوب سابقش – را که همیشه کوهی از خاطرات تلخ و شیرین با آن همراه بود ، زدوده بود .
این زیباروی گرجی همه دنیای او شده بود . حالا ابراهیم کاملا فراموش کرده بود که روزگاری عشقی آتشین و عجیب به ماورا داشت .
اولین نامههای ابراهیم به ماورا که به آدرس او در برلین ارسال شده بود ، بیجواب مانده بود . آن زن گرجی ظاهرا اصلا به سرنوشت این مرد که او را در چنگال بدبختی رهایش کرده بود ، نمیاندیشید .
از یازده ماه قبل ، از سرنوشت شومبرگ نیز خبری نبود . لااقل ابراهیم خبری از او نمیشنید .
تنها پاپریکا بنابر قولی که سابقا به شومبرگ داده بود ، هر بار که از محلی به محل دیگر میرفتند ، تغییر مکان را به طریقی به اطلاع شومبرگ میرساند .
همچنین اول هر ماه نیز پاپریکا نامهای از شومبرگ دریافت میکرد که در متن آن بعد از آرزو برای سلامتی بیمار و اظهار امیدواری به خوشبختی آنها ، سفارش میکرد که از موضوع بیماری به هیچ وجه در حضور بیمار صحبت نکند و پاپریکا نیز که به این طبیب حاذق اعتماد کامل داشت ، به سفارش وی عمل میکرد و در حضور ابراهیم حرفی از بیماری نمیزد .
سنگینی بار این راز ، گاهی چنان بر شانههای نحیف پاپریکا فشار میآورد که خاطرش مکدر میگردید .
اما با ارادهای راسخ ، میکوشید تا این موضوع را مدیریت کرده و با فداکاری ، سعی در بهبود اوضاع داشته باشد .
در این مدت پاپریکا حضور در تئاتر و نمایشهایی که در اجرای آنها استاد بود را کاملا فراموش کرده و خود را وقف سلامتی ابراهیم کرده بود .
موریس دوکبرا ( 26 مه 1885 پاریس – 1 ژوئن 1973 پاریس ) نویسنده شهیر فرانسوی است .
نام واقعی او موریس تسیر بود . او یکی از نویسندگان مشهور فرانسوی در فاصله جنگهای جهانی اول و دوم در دهههای 1920 و 1930 بود . کتابهای او به 77 زبان ترجمه شدهاست .
💚 فایل های پیشنهادی پروژه وی آی پی 📗
⭐⭐⭐⭐⭐
دیدگاهها
هیچ دیدگاهی برای این محصول نوشته نشده است.