کتاب دموکراسی یا دموقراضه مهدی شجاعی PDF داستان در زمانهای دور و در کشوری نامعلوم میگذرد . راوی داستان ، ظاهراً پژوهشگری تاریخی است که با کشف و سندخوانی خود ، ماجرا را برای خواننده روایت میکند . مطابق این تحقیق ، در سالیانی دور ، پادشاهی که در آستانه مرگ قرار دارد وصیت میکند هر 25 فرزند او در مقاطع 2 ساله بهترتیب پس از مرگ او بر تخت شاهی بنشینند ، اما نه به ترتیب سن بلکه به رأی مردم … با سایت پروژه وی آی پی همراه باشید .
هر یک از فرزندان در دوره سلطنت خود ظلمهای فراوانی به مردم میکنند و مردم هر بار ، رنجیده از یکی به دیگری پناه میبرند اما صورت مسأله تغییر نمیکند . سرانجام تصمیم میگیرند بیمارترین ، زشتترین و نادانترین آنان را انتخاب کنند تا دمی بیاسایند . نام فرزندان شاه همگی پیشوند «دمو» دارد و این آخری «دموکافیه» نام دارد که در زبان مردم شهر به «دمو قراضه» شهرت یافته است .
او پس از استقرار ، با اتکا به هوش شیطانی و روان پرعقده خود، تیم و حلقه خاصی را سامان میدهد و قوانین طلایی خود را به کار میبندد و ترکیبی از ظلم و عوامفریبی را میسازد . شتاب او در تخریب مملکت که با ادعای خدمت صورت میگیرد عملاً بیشترین کمک را به دشمن میکند ، هرچند در آخر داستان معلوم میشود او واقعاً عامل بیگانه بوده و سرانجام نیز به آنان پناه میبرد و کشور را تسلیم دشمن میکند .
1. مردم همه گوسفندند و ما چوپان : حواستان باشد ! بزرگ ترین اشتباه در حکومت ، بها دادن به مردم ، یا ارزش قائل شدن برای مردم است . شما مطمئن باشید که اگر برای مردم ، ارزشی بیش از گوسفند قائل شوید ، نمیتوانید بر آنها حکومت کنید . بهای مردم را شما معین میکنید ، نه خودشان . اگر شما بر مردم قیمت نگذارید ، آنها قیمتی بر خودشان میگذارند که هیچ جور نمیتوانید بخرید .
و تازه این گوسفند که من گفتم بالاترین قیمت است ؛ قیمت آدم های اندیشمند چاق و چله . و الّا قیمت بقیه ی مردم، حداکثر در حد پشگل گوسفند است و نه بیشتر . نتیجه این که : مردم را هر جور بار بیاورید، بار میآیند. اگر به آنها احترام بگذارید ، فکر می کنند که شما موظفید به آنها احترام بگذارید . اگر به آنها توضیح دهید ، گمان می کنند که شما موظف به توضیح دادناید .
2. هیچ وقت شنیده اید که غذای گوسفند را به او اهداء یا تقدیم کنند ؟ غذا یا علوفه گوسفند را جلویش می ریزند . رفتار با مردم هم باید درست مثل رفتار با گوسفند باشد . طبیعی ترین و مسلم ترین حق مردم را باید با تحقیر و توهین به آنها داد ؛ وگرنه طلبکار می شوند . اگر به مردم عزت بگذارید یا احترام کنید ، مردم فکر می کنند که شما موظف به عزت گذاشتنید و دنبال باقی مطالبات خود می گردند .
3. طوری برنامه ریزی کنید که مردم از صبح تا شب بدوند و آخر شب هم نرسند . مردم اگر مایحتاج خود را آسان به دست بیاورند ، اگر وقت اضافه داشته باشند ، عصیان می کنند ، بداخلاقی می کنند و به فکر اعتراض و انقلاب و این حرف ها می افتند . یک تشکیلاتی را تأسیس کنید که کارش چرخاندن مردم باشد ، یا چرخاندن لقمه دور سر مردم . کارش چیدن موانع مختلف، پیش پای مردم باشد .
فرض کنید که آب دریا فاصله اش یا مردم به اندازه دراز کردن یک دست است . جای دریا را نمیتوان عوض کرد ، اما راه مردم را که می شود دور کرد . هزار جور قانون می شود وضع کرد که مردم دور کره ی زمین بچرخند و دست آخر به همان نقطه ای برسند که قبلاً بوده اند . و از شما به خاطر رسیدن به همان نقطه ، تشکر هم بکنند .
4. مردم را به دو دسته تقسیم کنید و به یک دسته حقوق و مواجب بدهید که مراقب آن دسته ی دیگر باشند . دسته اول ، به طمع مواجب یا از ترس قطع شدن مواجب، مرید شما می شوند و دسته ی دوم ، از ترس دسته ی اول، مطیع و مِنقاد شما. به این ترتیب، مملکت، خود به خود اداره می شود ، بیآنکه شما زحمتی بکشید یا دغدغه ای داشته باشید .
5. مردم به دو دسته خیلی نامساوی تقسیم می شوند : عوام و خواص . نسبت این دو با هم ، نسبت 99 به 1 است . یعنی از هر 100 نفر ، 99 نفر عوام اند – عین خودمان – و یک نفر خواص است . و هیچ آدم عاقلی ، 99 را نمی گذارد ، یک را بردارد . پس خواص را در شمار هیچ یک از اعضای بدن خود به حساب نیاورید و در صورت لزوم ، فقط به جلب رضایت عوام فکر کنید .
چرا که : اولاً : جلب رضایت عوام ، بسیار آسان تر از خواص است . ثانیاً : رضایت عوام را فله ای می شود جلب کرد ولی خواص را یکی یکی ؛ آن هم اگر بشود . ثالثاً : عقل عوام به چشمشان است ولی عقل خواص ، هر کدام ، یک جایشان است که با زحمت هم نمی توان جایش را پیدا کرد . و از همه مهمتر ، در انتخابات و رأی گیری ، رأی خواص و عوام یک اندازه است .
رأی آدم خاص که بیشتر یا بزرگ تر از آدم عوام نیست . پس آدم باید مغز خر خورده باشد که خواص را با همه ی مشکلات شان جدی بگیرد . خلاصه این که : این عوام اند که سرنوشت و تقدیر خواص را رقم می زنند . پس خود خواص را نباید جدی گرفت ، ولی خطر خواص را چرا . خیلی باید مراقب بود . این خواص ، موجودات پلید و ناشناخته ای هستند که اگر ازشان غافل شوید ، کار دست تان می دهند . عوام ، هزارتایش کم است و خواص یک دانه اش زیاد . اگر توانستید سرشان را زیر آب بکنید ، بکنید و گرنه لااقل مراقب باشید که یکی شان دوتا نشود .
6. هر کاری را که از انجامش عاجزید ، با صدای بلند اعلام کنید که می توانید . هر چقدر کار ، بزرگ تر باشد و شما در انجام آن ناتوان تر ، باید توانستن تان را قاطع تر و محکم تر و بلندتر اعلام کنید تا مردم به توانمندی شما ایمان بیاورند . انجام شدن یا نشدن آن کار مهم نیست ؛ همان رعد و برق اولیه برای مردم مهم است . بعد از آن برای انجام نشدنش هزار دلیل می شود جفت و جور کرد .
7. برای هر نقص و کاستی و کمبودتان ، معجونی از دلیل و حکمت و فلسفه درست کنید و به مردم بخورانید . مردم ، استعداد غریبی دارند برای خر شدن . اگر نان ندارید که شکم مردم را سیر کنید ، برایشان در فضیلت گرسنگی ، داد سخن دهید . اگر از عهده ی تأمین امنیت مردم برنیامدید ، به آنها تفهیم کنید که هزار و یک محصول و ثمره است که فقط از وجود ناامنی به دست می آید . یکی از آنها ، تقویت توان مقاومت است . یکی از آنها ظهور استعدادهای نهفته است و …
8. برای این که مردم ، کمتر در امور مملکت دخالت کنند و وقت شما را بگیرند ، سعی کنید که آنها را به خوابیدن بیشتر ترغیب کنید . نغزترین کلام در این مورد را هم باز از خود من شنیدهاید : هر که بیشتر می خوابد ، توان بیشتری ذخیره می کند .
9. این اصل را هیچ وقت فراموش نکنید : بزرگترین دشمن ما علم و دانش است . و تنها راه مبارزه با این دشمن ، تحقیر کردن آن است . تا می توانید از افراد بی سواد ، تجلیل کنید . آنها را در صدر بنشانید . مناصب مهم و بزرگ را به آنها بسپارید . و به همگان نشان دهید که ؛ علم و دانش ، جز بدبختی و دردسر و بیکاری و گوشه گیری ، خاصیت دیگری ندارد .
اما حواستان باشد که چنین اتفاقی یک شبه نمی افتد . تغییر دیدگاه مردمی که یک عمر علم و دانش را اسباب افتخار و عزت می دانستهاند ، کار آسانی نیست . در عمل ! باید در عمل ، کاری کنید که مردم ، مطمئن شوند که نتیجه ی آموختن علم و دانش، فقر و خفت و بیکاری است و نتیجه ی بی سوادی، ثروت و عزت و افتخار و قدرت .
10. حتماً متوجه این واقعیت شده اید که افراد قدبلند به دیگران یعنی کوتاه تران با دیده تحقیر نگاه می کنند . یعنی قد بلندی اصولاً اسباب تفاخر و تکبر است . مضاف به این که افراد قد بلند هرگز از افراد کوتاه قد فرمان نمی برند . نتیجه این که : رمز بقای مدیریت ، انتخاب و انتصاب زیردستانی است که قدشان از شما کوتاه تر باشد .
اگر زمانی مجبور شدید به استفاده از فرد قد بلند ، حتماً یکی از این دو کار را با او انجام دهید : یک : آنقدر بر سرش بکوبید تا قد او هم به اندازه شما و بلکه کوتاه تر شود. دو : قبل از شروع همکاری ، قسمت اضافه قدش را ببرید تا به اندازه مطلوب تان برسد . از بالا یا پایین یا وسط فرقی نمی کند . مهم این است که وسیله تفاخر یا تکبر او را ببرید یا از بین ببرید .
11. مردم در صورتی به شما احترام می گذارند یا از شما فرمان می برند که محتاجتان باشند . این اخلاق و روحیه عموم مردم در همه جای دنیاست . تا وقتی برای شما حرمت و عزت قائل می شوند که گرسنه باشند و نان شان دست شما باشد . حکومت اگر مردم را گرسنه و دست به دهن نگه ندارد ، یا پاچه اش را می گیرند یا تحویلش نمی گیرند .
12. این اصل بسیار مهم را هیچ گاه فراموش نکنید که مردم ، مشخصاً همه ی مردم ، دزد و دروغگو و پشت هم اندازند ، مگر آن که خلافش ثابت شود . در حالی که انسان های ابله ، تصورشان غیر از این است و فکر می کنند که اصل بر برائت است ، مگر آن که خلافش ثابت شود .
13. این جمله را همیشه سرلوحه ی همه ی بوق ها و شعارها و سخنرانی هایتان قرار دهید که : «وقت کم است و ما تا می توانیم باید خدمت کنیم .» و خودتان هر لحظه به خاطر داشته باشد که : «فقط دو سال فرصت داریم تا بارمان را برای همه ی عمر ببندیم .»
14. حواستان باشد که خیلی ها به خاطر تفاوت موجود در بینایی ما ، سعی می کنند که هر محصولی را به عنوان اثر هنری به ما قالب کنند . مراقب باشید که … فقط و فقط اثری هنری محسوب می شود ، که با دست قابل لمس باشد .
15. دروغ گفتن هنر است . هنری که از عهده ی هر کسی ساخته نیست . و مهم ترین اصل در این هنر ، داشتن جسارت است . دروغی که با شهامت و قاطعیت و اعتماد به نفس گفته می شود ، از هر راستی ، قابل قبول تر و باورپذیرتر است . امتحان کنید ! در روز روشن که خورشید وسط آسمان است ، مقابل همه ی مردم بایستید و محکم و قاطع بگویید که : «الان شب تیره است و این مختصر روشنی هم محصول ستاره هاست .» اگر همه ی مردم حرفتان را باور نکردند ، من اسمم را عوض می کنم . چرا مردم باور می کنند ؟! برای این که هیچ کس تصور هم نمی کند که با این قاطعیت و محکمی بشود دروغ گفت .
16. شنیده ام که بعضی از مردم ، گاهی با شگفتی و اعجاب اظهار می کنند که : ما این همه حرف های مهم را از کجایمان در می آوریم ؟!
17. گور پدر مردم ! من این حرف و سؤال را گاهی از زبان شما – یعنی دوستان ابله خودم – هم شنیده ام ! کسی که چنین سؤالی را می پرسد ، پیداست که هنوز به ارتباط ما با عالم بالا ، ایمان نیاورده است .
💚 فایل های پیشنهادی پروژه وی آی پی 📗
دانلود کتاب پرونده هری کبر ژوئل دیکر PDF
⭐⭐⭐⭐⭐
دیدگاهها
هیچ دیدگاهی برای این محصول نوشته نشده است.