کتاب بی خانمان هکتور مالو PDF رمان “بی خانمان” نوشته هکتور مالو ، داستان زندگی پسر یتیمی به نام رِمی است که در قرن نوزدهم فرانسه به دنیا می آید و پس از فروخته شدن به یک نوازنده دوره گرد ، با سختی ها و ماجراجویی های بسیاری رو به رو می شود .
این کتاب که در سال 1878 منتشر شده و توسط فرهنگستان فرانسه به عنوان یکی از شاهکار های ادبیات فرانسه شناخته شده است، شرایط دشوار زندگی فقرا را به تصویر می کشد و با روایت پرکشش خود ، خوانندگان پیر و جوان را مجذوب می کند . با سایت پروژه وی آی پی همراه باشید .
داستان رِمی ، که همواره در جستجوی هویت و خانواده واقعی خود است ، با دیدار افراد مختلف و تجربه های متعدد ، به بررسی عمق احساسات انسانی و مفهوم واقعی خانواده می پردازد . این اثر ارزشمند که تاکنون به چندین زبان ترجمه و به شکل های مختلفی اقتباس شده ، به ویژه برای نوجوانان و علاقه مندان به رمان های کلاسیک مناسب است . مالو با نوشتن “بی خانمان” توانست جایزه آکادمی فرانسه را دریافت کند و این کتاب همچنان یکی از پر خواننده ترین آثار ادبی جهان به شمار می رود .
انصاف نبود به من بگوید گدا ! من که گدایی نمیکردم ؛ داشتم آهنگ میزدم . در عرض پنج دقیقه از این دهکدهی نانجیب بیرون زدم . سگها درحالیکه سرهایشان پایین و دمشان لای پاهایشان بود ، دنبالم میآمدند . مطمئن بودم فهمیدهاند بدشانسی آوردهایم . کاپی گاهی جلوتر از همه میرفت و با چشمهای باهوش و پرسشگرش به چشمهای من خیره میشد .
هر کس دیگری جای او بود ، از من توضیح میخواست . اما کاپی باادبتر از آن بود که بیاحترامی کند . میدیدم که پوزهاش از خشم میلرزید ، اما خودش را نگه میداشت و اعتراض نمیکرد .
وقتی به قدر کافی از دهکده دور شدیم ، علامت دادم بایستند و سه سگ دورم حلقه زدند . کاپی وسط بود و نگاهش گره خورده بود به نگاه من .
توضیح دادم : «چون مجوز نداشتیم، مارو بیرون کردن .»
کاپی با تکاندادن سرش انگار میخواست بپرسد : «خب ، که چی ؟» یعنی اینکه مجبوریم امشب بیرون بخوابیم ، از شام هم خبری نیست .
با شنیدن کلمهی شام همگی یکصدا پارس کردند . پول خردم را نشانشان دادم و گفتم : «میدونین که تمام دارایی ما همینه. اگه امشب خرجش کنیم ، برای صبحانهی فردا دیگه چیزی نمیمونه. بنابراین ، چون امروز غذا خوردیم ، بهتره این پولرو پسانداز کنیم .» بعد پولها را دوباره گذاشتم توی جیبم .
کاپی و دولسیه به علامت رضایت سرشان را پایین انداختند ، اما زربینوی شکمو که این حرفها حالیاش نبود ، همچنان خرناس میکشید . نگاهی چپکی بهش انداختم و به کاپیتانوی باوفا گفتم : «کاپی به زربینو توضیح بده، انگار حرف تو کلهاش نمیره !»
💚 فایل های پیشنهادی پروژه وی آی پی 📗
دانلود کتاب مانیفست حزب کمونیست کارل مارکس PDF
⭐⭐⭐⭐⭐
دیدگاهها
هیچ دیدگاهی برای این محصول نوشته نشده است.