کتاب افسانه های تبای سوفوکلس PDF ، کتاب قدیمی و نایاب “افسانههای تبای” مجموعه نمایشنامههایی از سوفوکلس میباشد . این کتاب توسط شاهرخ مسکوب به فارسی ترجمه شده است . با سایت پروژه وی آی پی همراه باشید .
کتاب افسانه های تبای ، مجموعه ای متشکل از سه نمایشنامه ی ادیپوس شهریار ، ادیپوس در کلنوس و آنتیگونه است که به قلم سوفوکلس به رشته ی تحریر درآمده اند .
نمایشنامه ی ادیپوس شهریار هنوز هم با قدرت و تأثیری منحصر به فرد ، یکی از اساسی ترین سؤال های بشر را مطرح می کند : «من چه کسی هستم؟» داستان این اثر ، مخاطب را در دنیای دلهره آور و اساطیری خود غرق می کند به پادشاهی می پردازد که در ناآگاهیِ تمام ، پدرش را می کشد و با مادر خود ازدواج می کند .
نمایشنامه افسانه های تبای در روایت داستان ادیپوس و تراژدیای که در انتهای آن به وقوع می پیوندد ، هماهنگی بی نقصی را میان شخصیت ها و کارهای آن ها به نمایش می گذارد . علاوه بر این ، استفاده ی هنرمندانه و به جا از آیرونیِ دراماتیک باعث شده حوادث فاجعه بار و احساسات شخصیت های مختلف در این اثر جاودان ، تأثیری دوچندان بر مخاطبین داشته باشد .
کسانی هستند که گمان می برند تنها هوشیاران ، تنها سخنوران و تنها خردمندانند ، بازشان می کنند ، تهی هستند . خردمند ننگ ندارد از دیگران بیاموزد و خطایش را دریابد . لجاجت از ابلهی است نه خردمندی . از درخت ها بیاموز ، آنگاه که با جنبش طوفان هماهنگ گردند نازکت ترین شاخساری به جا می ماند ، ولی آنگاه که در برابر باد گردن افرازند از ریشه برکنده اند .
هرگز دیده ای که دریانوردی کاردان باد را بشنود و بادبان را همچنان سخت بگذارد؟ و اگر چنین کند به زودی باید کشتی واژگون را در آب براند .
سزاوار است که از ترس مردی ، شایسته ی عقوبت ایزدان گردم؟ حتی بدون فرمان تو ، برای مرگ آماده ام . به گمان من ، مرگی زودرس برایم موهبتی خواهد بود . هر زندگی که از دردهای بیشمار لبریز باشد خواستار آرامش مردگان است .
همچنین ، سرنوشتی را که تو برایم مقدر داشته ای در شمار رنج ها نمی آورم . بدبختی این بود که از بی آرامگاهی برادر مرده ام در رنج باشم ، و من نتوانستم به آن تن در دهم . دیگر هر چه پیش آید برایم یکسان است… این است قانونی که بدان رفتار کردم . خواهی گفت به زبان دیوانگان سخن می گویم اما مگر می توان دیوانگی را در پیشگاه بیخردی به داوری خواند؟
ادیپوس : ای رنج! کجا هستم؟ آیا این صدای من است؟ که در هوا سرگردان است؟ دست تقدیر مرا به کجا می راند؟ سر آهنگ : برای آدمیزاد ناگفتنی است . چندان هولناک است که نمی توان دید . ادیپوس : ای شب بی فرجام و تحمل ناپذیر و بی گریزگاه! ابری که از هیچ بادی نمی پراکند! آه باز این شکنجه ی تیزچنگال تمامی تن و خاطرات سیاه روان مرا می آزارد . سر آهنگ : باید همینگونه باشد ، چنین رنجی را جان دوباره می باید . یک بار تن را و یک بار روان را .
💚 فایل های پیشنهادی پروژه وی آی پی 📗
دانلود کتاب پیانیست کارستن کلمان PDF
⭐⭐⭐⭐⭐
دیدگاهها
هیچ دیدگاهی برای این محصول نوشته نشده است.