کتاب سرزمین گوجه های سبز هرتا مولر صوتی 🎧 به روایت زندگی تعدادی دانشجو از اقلیتهای آلمانی کشور رومانی میپردازد که در اوج دوران حکومت استبداد چائوشسکو زندگی میکنند و میخواهند به امید کشف وضعیتی بهتر ، کشور فقر زده و دیکتاتور خود را قبل از اینکه توسط حکومت دستگیر شوند ، به مقصد آلمان ترک کنند . این کتاب صوتی جوایز ادبی ایمپک دوبلین و کلایست را از کشور آلمان دریافت کرده است . با سایت پروژه وی آی پی همراه باشید .
کتاب صوتی سرزمین گوجههای سبز (The Land of Green Plums)، وقایع دردناک کشوری که قرار بود روزی به بهشتی زیبا و ضد امپریالیسم تبدیل شود ، به تصویر میکشد ، کشوری که مملو از آزادی و برابری باشد و ناعدالتیها را در زیر کفشهای کارگران زحمتکش سرکوب کند ؛ اما اکنون به کشوری پر از ترس و ناامیدی تبدیل شده است . کشوری که خون میمکد، پیمانشکنی میکند و تنها سرگرمی آن شایعه پراکنی درمورد بیماری دیکتاتورش است .
نفوذ دیکتاتوری کمونیست در افکار مردم آن زمان به گونهای چشمگیر و گسترده بود که ارزشهای بالای انسانی را بیارزش میکرد . طوری که مردم بر علیه هموطنان خود عمل میکردند و با سرویسهای امنیتی نظام دیکتاتوری جهت دستگیری آنها همکاری میکردند . در این کتاب شما با رمانی پست مدرن با رویه غیرخطی و پیچیده و در عین حال بسیار گیرا روبهرو میشوید .
در سالهای 1970 تا 1990 کشور رومانی تحت تسلط نیکولای چائوشسکو با حکومتی مستبد و کمونیستی بود . مردمان آن کشور در پی مسیری برای فرار کردن از این همه خفت و خواری بودند و چارهای جز خودکشی یا مهاجرت نداشتند .
داستان این کتاب صوتی دربارهی پنج دانشجوی آلمانی زبان است که در دوران حکومت چائوشسکو زندگی میکنند و گروهی را تشکیل میدهند تا بتوانند بار سنگین موجود بر فضای حاکم را بهتر هضم کنند . آنها در این حکومت وحشتناک، در آرزوی زندگی بهتر هستند و از شرایط سخت موجود خسته شدهاند ، آنها میخواهند تا شانس خود را با آخرین سعیهایشان برای دستیابی به زندگی مملو از عدالت محک بزنند .
این جوانان از سویی نسبت به هم بیاعتماد و از سوی دیگر از جانب مقامات امنیتی تحت تعقیب و بازجویی هستند . خیانت هر یک از افراد گروه به یکدیگر و خودکشی آنها داستان را به سمت و سویی میبرد که شاید تنها با شنیدن کتاب صوتی و در پیچ و خم داستان قرار گرفتن میتوان آنها را درک کرد. جوانان این گروه مثل دیگر مردمان کشور امیدی به آینده خود ندارند و مجبور به مهاجرت شدهاند .
هرتا مولر (Herta Muller) میخواهد شما را با محیطی آشنا کند که در آن دولت توتالیتر ، در کلیهی زوایای زندگی شخصی مردمش نفوذ کرده و حریم شخصی برای آنان قائل نشده است . مردمی که قویترینشان در برابر ستمپیشگان ، تسلیم شدهاند و یا در دفاع از انسانیت جان خود را از دست دادهاند .
مولر که خود از یکی از نجات یافتگان حکومت مستبد چائوشسگو است ، اکنون میخواهد با رو راستی تمام و قلم تاثیرگذارش داستان زندگی خود را روایت کند و با زبانی تند و گزنده اما شاعرانه ، رازهای جامعه و مردم آن زمان را به تصویر بکشد تا شما به درک بهتر و عمیقتری از قدرت بیباک ماموران پلیس و پاسدارنی که جیب و دهانشان را از گوجههای سبز پر میکنند، به دست بیاورید .
هرتا مولر متولد رومانی در سال 1953 میلادی در یکی از روستاهای آلمان چشم به جهان گشود و در حال حاضر نیز در آلمان ساکن است . او کودکی و جوانیاش را در دوران حکومت پر تنش نیکولای چائوشسکو گذراند ، مولر ابتدا در رشتهی زبانهای آلمانی به تحصیل پرداخت و سپس در آلمان به عنوان مترجم و معلم مشغول به کار شد و بارها به خاطر عدم همکاری با سرویسهای امنیتی رومانی تهدید به مرگ و از کار خود اخراج شد . اولین کتاب او به زبان آلمانی در سال 1987 منتشر شد .
مولر به دلیل صراحت گفتار در کتابهایش ، جایزه نوبل ادبیات را از طرف آکادمی نوبل دریافت کرد . او پس از دریافت این جایزه طی سخنانی بیان کرد که هنگام نگارش نخستین کتابهای خود مجبور بوده است با ویراستار آلمانیاش در جنگلهای دورافتاده ملاقات کند تا کسی نتواند گفتگوی آنها را بشنود . هرتا مولر تاکنون جوایز ادبی بسیاری مانند : جوایز ادبی کافکا ، کنراد ، برلین و … را از آن خود کرده است .
«در شهر هم درخت توت وجود داشت ولی همه آنها درحیاط خانهها پیدا میشد و درحیاط خانههای مردم قدیم . در زیر درخت یک میز راحتی بود که از مخمل قرمز و کثیف و کهنه و پاره درست شده که پوشالهایش هم بیرون ریخته و وسط آن میز سوراخ بود . پوشال آن میز در اثر نشستن زیاد پف کرده و بصورت رشتههایی بافته شده و آویزان بود .
اگر کسی روی آن میز مینشست . دوباره رشتهای تازه از آن آویزان میشد ، رشتههایی که زمانی محکم و پر قدرت بود . در درون حیاط روی میز آدم پیری نشسته که سایههای آرامبخش گاهی صورتش را نوازش میداد . آرامبخش به این دلیل که گاهی بدون آگاهی کاری خطرناک انجام میدادم و وارد این حیاط میشدم و کمتر دوباره به آنجا برمیگشتم در همین زمان ؛ تابش نور از نوک درخت مستقیم به صورت انسان پیر میتابید و راز کشور دورافتاده را افشا میکرد .
به تمام حرکت مسیر نور نگاه میکردم. احساس میکردم که پشتم میلرزد . زیرا آرامش و راحتی از درخت توت نبود بلکه در چشمان آن پیر پیدا میشد . دوست نداشتم که درحیاط دیده شوم . اگرکسی سوال میکرد که درحیاط چه میکنم میگفتم : فقط گشت میزدم .»
💚 فایل های پیشنهادی پروژه وی آی پی 📗
دانلود کتاب صد سال تنهایی گابریل گارسیا مارکز صوتی
⭐⭐⭐⭐⭐
دیدگاهها
هیچ دیدگاهی برای این محصول نوشته نشده است.