
کتاب زنانی که با گرگها می دوند کلاریسا پینکولا استس PDF دکتر استس، تحلیلگر پیرو کارل یونگ و داستان سرای اسطوره پرداز، در این کتاب ارزشمند نشان میدهد که چگونه میتوان سر زندگی بانوان را دوباره از طریق راه و روشی به دست آورد که او نامش را «حفاری های باستان شناسانهی ذهنی در ویرانههای ناخودآگاه جنس مونث» میگذارد .
دکتر استس با استفاده از اسطورهها، قصههای پریان و داستان های بومی فرهنگ های مختلف، به زنان کمک می کند که ذهن خود را دوباره به ویژگیهای جسمانی و ذهنی کهن الگوی «زن وحشی» پیوند بزنند. کلاریسا پینکولا استس در این کتاب، فرهنگ جدیدی را برای توصیف روان بانوان خلق میکند.
کتاب زنانی که با گرگ ها می دوند اثر کلاریسا پینکولا استس انتشارات باران خرد، این اثر مفید و زندگی بخش را به همهی شما کتاب دوستان عزیز تقدیم میکنیم. با سایت پروژه وی آی پی همراه باشید.
کلاریسا پینکولا استس (Clarissa Pinkola Estés) در کتاب صوتی زنانی که با گرگها میدوند (Women Who Run with the Wolves) اسطورهها، افسانهها و داستانهای غنی فرهنگها و قبایل گوناگون را بازگو میکند تا زن امروزی از خلال شنیدن آنها ارتباط خود با نیای فراموششدهاش را احیا کند. اما این نیای فراموششده کیست؟ چرا فراموش شده است و چرا باید زن امروزی آن را دوباره مبعوث کند و رشتههای خود را با او از نو رج بزند؟
داستانهای اسطورهای و افسانههای نیاکان ما از دل انسانیترین غرایز بشر پدیدار شدند. زن در این افسانههای بدوی، چنانکه نمود آن را در الههها و شخصیتهای اسطورهای میبینیم، سرشتی مبتنی بر غریزه داشت و در هارمونی و نسبتی تنگاتنگ با طبیعت وحشی پیرامون خود قرار داشت. تصویر درخشانی که عنوان کتاب ترسیم میکند نیز اشاره به همین موضوع دارند.
زنی که در میان گلهای از گرگها در پهنهی دشت میدود. با تنی عریان، گیسوانی رها و سرشتی سرکش و وحشی. درست مانند گرگها. در روزگاری که هنوز خبری از تمدن نیست. خدایان و ایزدبانوان بهجای شهریاران حکومت میکنند و انسان در ساحت اسطوره میزیَد، و نه ساحت اندیشه.
پیدایش تمدن بر این غرایز انسانی افسار و لگام زد. حالا همهچیز باید در چارچوبهای معینشده قرار میگرفت و لاجرم بسیاری از غرایز و عواطف انسانی سرکوب میشد. زن سرکش اسطورهای رفتهرفته به محاق رفت و جای او را زن متمدن اندیشمند گرفت. اما اصل مهم طبیعت این است که غریزه فرادست اندیشه است و اساساً بشر برای کنترل آن بود که مسیر تمدن را پیش گرفت. غریزه سرکوب میشود، اما از بین نمیرود.
دکتر پینکولا استنس در کتاب زنانی که با گرگها میدوند به سراغ تعدادی از افسانهها و قصههای اسطورهای پیرامون کهنالگوی زن وحشی میرود و آنها را برای ما بازگو میکند. او با روایت کردن این داستانها، گویی ارواح زنان هزاران نسل پیش را در مقابل ما احضار میکند. ارواحی سرکوبشده که حالا احتمالاً خشمگینتر از گذشته هستند. زنانی که با وجود سرکوبهای هزارانهزار ساله، مادامی که غرایز انسانی وجود دارند زندهاند و جایی در اعماق شخصیت ما و در درونیترین لایههای نهاد ما زندگی میکنند.
ما یک زمان انسانی داریم و یک زمان وحشی. من وقتی بچه بودم در جنگلهای شمالی، قبل از این که بیاموزم سال چهار فصل دارد، فکر میکردم دهها فصل هست. زمان رعدهای شبانه، زمان روشن کردن اجاق، زمان روشن کردن آتش در جنگل، زمان خون روی برف، زمان درختان یخزده، زمان خمیده، زمان درختان گریان، درختان براق، درختان ریشهدار، درختانی که فقط قسمت بالایشان تکان میخورد، و زمان درختانی که میوههایشان را میریزند.
من فصول برف الماسگون، برف مهآلود، برف قژقژی و حتی برف کثیف و برف تگرگی را دوست داشتم. زیرا همهی اینها بدین معنا بود که زمان شکوفههای کنار رودخانه در حال فرارسیدن است. این فصلها همانند مهمانان مهم و مقدسی بودند که هر یک پیشاپیش نشانهی ورود خود را میفرستادند. میوههای کاجی که باز میشود، میوههای کاجی که بسته میشود، بوی برگی که میپوسد، بوی بارانی که میآید، موی خشکشده، موی سیخشده، موی ضخیم، درهای باز، درهای بسته، درهایی که اصلاً بسته نمیشود.
چارچوب پنجرههایی که با لایهای از یخ پوشیده شده، چارچوب پنجرههایی که با گلبرگهای خیس گوشیده شده، چارچوب پنجرههایی که با گردههای زرد پوشیده شده، چارچوب پنجرههایی که صمغ درختی روی آن انباشته شده است. و پوست خود ما هم چرخههای خود را داشت.
💚 فایل های پیشنهادی پروژه وی آی پی 📗
دانلود کتاب ادله اثبات دعوا عباس کریمی PDF
⭐⭐⭐⭐⭐
دیدگاهها
هیچ دیدگاهی برای این محصول نوشته نشده است.