ورود و عضویت
0
سبد خرید شما خالی است

دانلود کتاب فیل در تاریکی قاسم هاشمی نژاد PDF

مشاهده پیش نمایش
35,000تومان
0فروش موفق
محصول مورد تایید است
محصول ویژه است
محصول دارای هدیه می باشد
امتیاز محصول
پروژه وی آی پی
0 فروش 0 دانشجو

کتاب فیل در تاریکی قاسم هاشمی نژاد PDF فیل در تاریکی نوشته ی قاسم هاشمی نژاد یکی از مهمترین آثار پلیسی در ادبیات فارسی است که سال 1358 برای نخستین بار به صورت کتاب به چاپ رسید. با سایت پروژه وی آی پی همراه باشید.

داستان مقابله ی جلال امین با باندی تبهکار در تهران آن دوره و تلاش او برای گرفتن انتقام خون برادرش حسین که توسط آنها به قتل رسیده است.

جلال امین شخصیت اصلی داستان، گاراژداری قدیمی است که برادرش حسین در آلمان تحصیل می کند. حسین در بازگشت برای جلال یک اتومبیل بنز آخرین مدل می آورد.

شبکه ای تبهکار بدون اطلاع حسین در ماشینش هروئین جاسازی کرده اند و پس از ورود اتومبیل به ایران به دنبال آن هستند.

حسین به دست تبهکاران به قتل می رسد و جلال برای گرفتن انتقام او، به مقابله با آنها می پردازد. فیل در تاریکی رمانی نوآر به حساب می آید و تحت تاثیر رمان های پلیسی آمریکایی قرار دارد.

فضای شهر فضایی ترسناک و نمور با خیابان هایی نم گرفته است و مثل همه ی رمان های نوار به جای تاکید بر ماجراهای جنایی بر حالات درونی و انگیزه های روانی شخصیت ها تاکید می کند.

نثر اثر زیبایی و جذابیت خاصی برخوردار است و دلیل آن استفاه ی نویسنده از لهجه ای مختلف زبان فارسی است مانند لهجه های ارمنی، شیرازی و تهرانی. نام کتاب از یکی از حکایت های کتاب مثنوی معنوی مولانا گرفته شده است.

معرفی نویسنده

قاسم هاشمی‌نژاد 1319 در آمل به دنیا آمد و13 فروردین 1395 در تهران درگذشت. او درویش، نویسنده، شاعر، مصحح، داستان‌نویس، منتقد ادبی، عرفان‌پژوه و مترجم ایرانی بود.

هاشمی‌نژاد فعالیت ادبی خود را در دههٔ 1340 با نوشتن نقد در مجله فردوسی و نوشتن نقد ادبی در صفحه‌ٔ عیارسنجی کتاب در روزنامهٔ آیندگان آغاز کرد و در سال 1358 بهترین رمان پلیسی ایران را با نام فیل در تاریکی نوشت که مشهورترین اثر وی نیز به‌شمار می‌رود.

برشی از کتاب فیل در تاریکی

«حوالی عصر حسین امین و برف باهم آمدند. برف نرم رقصانی که ناز داشت و تاب غارت زمین نمی‌آورد و به تأنی سینه به خاک می‌داد و ننشسته آب می‌شد چونکه زمین نفس کشیده بود و برف را نمی‌پذیرفت و از برفاب مه رقیقی به‌جا می‌ماند که به هوا می‌پیچید و قاطی چرک و دود شهر می شد.

جلال داشت با تلفن صحبت می‌کرد که دید انگار یک بنز از تاریکی دالان گذشت و در مدخل حیاط نگهداشت. بعد مرد لاغری از آن پیاده شد که حالا در محاصرهٔ رشته‌های برف بود و کت جیر به تن داشت و کلاه‌کپی سرش بود.

جلال برادرش را شناخت.

شش سال بود که حسین را ندیده بود، ولی وقتی در گرمای دفتر او را بغل کرد دید همان حسین کوچک محجوب پانزده سال پیش بود که او را از طالقان پیش خودش آورده بود. به نظرش آمد حسین کمی قد کشیده بود و صورتش باریک‌تر و دماغ، هوایی، بزرگ‌تر بود.

گفت: «بدمسب بسکه خودشو شسه چرکاش رفته.» بعد گفت: «چه سفید شدی!»

حس کرد جوانی‌های خودش را داشت می‌دید، منتها ظریف‌تر و آراسته‌تر. و احساس خوشی کرد.

حسین گفت: «چه شلوغ شده اینجا. پشت رابندون گرفتار شدم و دل تو دلم نبود. خیال می‌کردم هیچ‌وقت نمی‌رسم اینجا.»

جلال گفت: «هنوز کجاشو دیدی.» و فکر کرد یواش‌یواش عادت می‌کند. و با خودش گفت خوبست فارسی یادش نرفته هنوز.

حسین پرسید: «بچه‌ها چطورن؟»

جلال گفت: «همه خوبن، همه منتظرتن.»

حسین وقتی می‌رفت آلمان کشاورزی بخواند، علی که حالا شش سال داشت هنوز دنیا نیامده بود؛ زهرا آن‌وقت که حسین می‌رفت شش سالش بود، حالا دوازده سال داشت.

حسین استکال چایی را که مصیب برایش آورد سرکشید. «داداشی، برای سومی عموی مجانی لازم ندارین؟»

جلال خندید. «دیگه تعطیل. همین دو تا پشتمونو خاک کردن.»

آن‌وقت بچه‌های تعمیرگاه که خبر شده بودند به دفتر ریختند. از میان بچه‌ها حسین فقط جواد آقا و آقا نیکلا را می‌شناخت. جواد آقا قدیمی‌ترین مکانیک تعمیرگاه بود. اما حسین با همه روبوسی کرد و دست‌های مشت‌شدهٔ روغنی را که طرفش دراز می‌شد، از کمر آرنج می‌گرفت.

جلال گفت: «به دردسرش می‌ارزید؟» و به ماشین که در حیاط مثل یک حیوان خفته آرام بود اشاره کرد.

حسین گفت: «اگه بپسندیش.»

حالا برادرها در حیاط بودند. جلال دور ماشین طواف کرد. همان رنگی بود که آن‌همه سال دوست می‌داشت ــ سبز مورْدی. و حالا زیر لخته‌های گل و شتک‌های کثافت سیاه می‌زد.

جلال فکر کرد چرا این رنگ؟ می‌دانست دیگر عاشق ماشین نبود. دیگر یک دویست و هشتاد اس سبز مورْدی با ستارهٔ سه‌پرش او را به هیجان نمی‌آورد.

یادش آمد با چه شوری موتور پیاده می‌کرد و می‌بست. در ماشین را باز کرد و آرام رها کرد. در تلقّی صدا کرد و چفت شد. صدا به گوش جلال مأنوس بود.

درِ هیچ ماشینی به این راحتی بسته نمی شد و این صدا را نداشت. صدایی که می‌گفت حالا در دل من در امانی. حسین، منتظر لب تر کردن او بود.

فکر کرد با حساب تخفیف دانشجویی و قیمتی که در بازار رویش کشیده می‌شد شست یا هفتاد تایی سود می‌آورد. با خودش گفت مقدمات کار حسین را می‌شود با آن جور کرد.»

💚 فایل های پیشنهادی پروژه وی آی پی 📗

دانلود کتاب ویران ابوتراب خسروی PDF

 ⭐⭐⭐⭐⭐

دیدگاهها

هیچ دیدگاهی برای این محصول نوشته نشده است.

اولین نفری باشید که دیدگاهی را ارسال می کنید برای “دانلود کتاب فیل در تاریکی قاسم هاشمی نژاد PDF”

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *