او پیش از این که سری به خانهٔ وارتابد سرکیس بزند تا دربارهٔ مسائل زندگی خود با وی به مشورت بپردازد ، نخست تا مدتی به تماشای مرعش ، شهر زادگاه خویش ، مشغول شد . مرعش با اینکه ترکان عثمانی گروهی از کردها و چرکسها را «مخصوصاً» به آنجا منتقل کرده و نشانده بودند ، شهر خوبی بود .
این اقوام و ارمنیان نزدیک به چهار قرن در کنار هم در صلح و صفایی نسبی زیسته بودند و به اعتقادات مذهبی یکدیگر که مغایر با هم بود تا حدی احترام میگذاشتند. آرام با لذتی درونی به اذان مؤذن که مسلمانان را به ادای فریضهٔ نماز در مسجد فرا میخواند، گوش میداد .
وارتابد از پشت پنجرهٔ اتاقش چشمش به آرام افتاد و با تماشای حالت متفکر و گرفتهٔ او لبخندی بر لب آورد… رمان ستودهشدۀ غروب فرشتگان تأییدکننده حق دفاع و احترامی است که اقلیتهای نژادی یا مذهبی هر کشور برای حفظ هویت یا اعتقادات خویش قائل هستند . با سایت پروژه وی آی پی همراه باشید .
پاسکال چکماکیان در سال 1929 در چارویو (فرانسه) متولد شد ، از سال 1952 تا 1972 در ایالات متحده زندگی کرد . وی پس از 12 سال موسیقی ، در فرانسه تجارت کرد و در دانشگاه های آمریکا تحصیل کرد . در حدود 30 سالگی بود که او شروع به نوشتن کرد ، به انگلیسی و همچنین به زبان فرانسه ، داستان های کوتاه ، شعر ، برای مطبوعات و تئاتر ، جایی که او یک مدرسه تئاتر را تاسیس کرد و نمایشنامه هایی داشت تولید شده است وی در سال 1984 جایزه چارلز اولمونت را از Fondation de France به خاطر اثر “Le Crépuscule des Anges” (حماسه تاریخی روی ارامنه) و مدال نقره توسط آکادمی هنر ، علوم و نامه ها در سال 1986 دریافت کرد .
دربرشی از کتاب غروب فرشتگان
«در آن زمان که آرمن در دفاع از شهر وان شرکت داشت ، کمکم از آن حالت جوان ایدهآلیست مرعشی به در میآمد و تبدیل به یک سرباز سلحشور و آبدیده میشد . او اکنون با اینکه نوزده سال بیشتر نداشت ، به سرعت حالت پختگی پیدا میکرد .
در بیداریهای درازمدت و مسلحانه در جوار رفقایش ، در رویارویی با یک دشمن بیرحم و در دفع حملات روزانهی او با جنگهای خونین تن به تن ، که با دشنه یا با سرنیزه به جان هم میافتادند ، آنچه از جوانی برای او مانده بود ، همچون مه صبحگاهی که با نخستین اشعهی خورشید محو میشود ، از میان رفت .
تجربهی وان درسهای زندگی در برابر مرگ و عمل زنده ماندن در برابر جملههای روشنفکران بیرگ لمیده در سالنهای پر از دود سیگار و بوی قهوه و نان شیرینی را به او آموخت ، و در همین شیوهی غریزی و اختیاری عمل زندگی بود که سرانجام پرهای لطیف جوجه عقابی او ریخت . در میان رفقایش و در جوار آن زنان و کودکانی که دلاورانه برای ایشان غذا و آب و مهمات میآوردند و فشنگ و گلوله درست میکردند، فهمید که مردن در جنگ بهتر از آن است که بگذارد سرش را مثل گوسفند ببرند .
همچنین مشاهده کرد که در این منطقهی ناپایدار بین مرگ و زندگی است که موجودات با هم متحد میشوند. و او این احساس را هیچگاه با هیچ چیز عوض نمیکرد ، چون حس میکرد که در همانجا ، یعنی در خطر و در رویارویی با مرگ است که زندگی یک معنای معجزهآسا به خود میگیرد .»
دیدگاهها
هیچ دیدگاهی برای این محصول نوشته نشده است.