کتاب قوزک پا آلبرتین سارازان PDF ، قهرمان زن این اثر کلاسیک ، هنگام فرار از سلول خود در زندان آسیب می بیند . او به سختی خود را به نزدیک جاده و دور از دیوارهای زندان می رساند و توسط خلافکاری خرده پا به نام جولین نجات داده می شود . جولین او را در جایی پنهان می کند . با سایت پروژه وی آی پی همراه باشید .
این رمان هیجان انگیز ، مخاطب را غرق داستان زندگی پرفراز و نشیب زنی می کند که مجبور است برای حفظ آزادی خود مدام در فرار باشد . استخوان قوزک پای قهرمان زن این اثر کلاسیک ، هنگام فرار از سلول خود در زندان آسیب می بیند . او به سختی خود را به نزدیک جاده و دور از دیوارهای زندان می رساند و توسط خلافکاری خرده پا به نام جولین نجات داده می شود . جولین او را در جایی پنهان می کند و با گذشت زمان ، رابطه ای عاشقانه میان آن ها شکل می گیرد .
آلبرتین سارازان (1967-1937) ، نویسندهی مشهور معاصر فرانسوی بود . او از زندگی خودش به بهترین وجه جهت منبع الهام برای نوشتن آثارش استفاده کرد . سارازان ، در عنفوان نوجوانی از نزد زن و شوهر مسنی که با آنها زندگی میکرد ، پا به فرار گذاشت و به پاریس رفت . آلبرتین نوجوان از بدو ورودش به پاریس مجبور شد تا با تنفروشی روزگار بگذراند .
سارازان پس از گذراندن دورانی سخت که در طی آن بارها و بارها به زندان افتاد ، به دلیل آشناییاش با کتاب ، زندگیاش از اساس دچار تحولی اساسی گشت و دنیای جدیدی در برابر چشمانش باز شد . خودش در این باره میگوید : «پاریس فقط مرد نداشت ، کتاب هم داشت .» با این حال هنوز مجبور بود بار زندگی گذشتهاش را بر دوش بکشد . یکبار به خاطر فرار از زندان از بالای دیوار به پایین پرید و قوزک پایش شکست .
سارازان در همین دوران با مشهورترین دزد فرانسه ازدواج کرد . با چاپ کتابهایش–از جمله «قوزک پا» -تازه داشت به شهرت میرسید که در بیست و نه سالگی کلیههایش از کار افتاد . انگار بدنش طاقت زندگی بدون هیجان و سختی برای امرار معاش را نداشت . سارازان مدت کوتاهی بیشتر دوام نیاورد و در مونپلیه درگذشت .
در یکی از روزهای سال 1937 ثمره عشق حرام یک زن پانزده ساله اسپانیولی با مردی که تاکنون مرموز و گمنام مانده ، در الجزایر چشم به دنیا گشود . طفل حرامزاده را به شیرخوارگاه سپردند ، همانگونه که هزاران کودک نامشروع دیگر به این سرنوشت دچار شده اند . مسئولین یتیم خانه دخترک را آلبرتین نامیدند . چرا آلبرتین؟ کسی نمیداند . شاید اولین اسمی که به خاطرشان رسیده همین بوده است .
دوسال و نیمه بود که زن و شوهر پیری حاضر شدند او را به فرزندی بپذیرند . پدرخوانده اش سرهنگی پزشک و بازنشسته بود . او و زنش هر دو از مرز 50 سالگی گذشته بودند و طبعا حال و حوصله بچه تربیت کردن نداشتند . تنها دخترک را به خاطر تنوع و سرگرمی به زندگی یکنواختشان اضافه کرده بودند . نام آلبرتین در آن خانه عوض شد . از این به بعد او را آن ماری صدا می کردند . برای دخترک چه فرقی می کرد که او را چه بنامند؟ او هنوز این چیزها را تشخیص نمی داد…
💚 فایل های پیشنهادی پروژه وی آی پی 📗
دانلود کتاب اشک سیاه میراث اندرو آدامز سید نادر نادری PDF
⭐⭐⭐⭐⭐
دیدگاهها
هیچ دیدگاهی برای این محصول نوشته نشده است.