کتاب ملت عشق الیف شافاک PDF ،داستان عشق و دلدادگی نه قصه گذشته است و نه روایت آینده! عشق همان اتفاقی است که در هر لحظه جاریست! کتاب ملت عشق اثر پرطرفدار و بینظیر الیف شافاک است که براساس زندگی شمس و مولانا به بهترین مضامین عاشقانه و عارفانه پرداخته
دو داستان را در موازات هم ، اما به فاصله 800 سال روایت میکند . این رمان پرفروش تاریخ ترکیه در سال 2011 نامزد جایزه بینالمللی ادبی دوبلین شده است و همچنان طرفداران زیادی در سراسر دنیا دارد . با سایت پروژه وی آی پی همراه باشید .
گاهی برای آنکه داستان عشق و دلدادگی را دریابیم ، تنها کافیست سفری به درون و ضمیر خود داشته باشیم . جایی در عمیقترین نقطه قلب که عشق از آنجا میجوشد و به بیرون راه مییابد!
در کتاب ملت عشق (The Forty Rules of Love) دو داستان عاشقانه را میخوانید که با فاصله هشت قرن از هم رخ میدهند و به موازات هم بیان میشوند . الیف شافاک (Elif Shafak) با ظرافت هنرمندانهای که در قلم او موج میزند ، زیباترین مضامین عاشقانه را بیان میکند و شما را به دنیایی فارغ از این کره خاکی میبرد .
داستان کتاب ملت عشق از زبان زنی آمریکایی به نام اللا روایت میشود که درگیر روزمرگیست و پس از گذشت سالها از زندگی مشترک با همسرش ، دیگر شور و عشقی را میان خودشان احساس نمیکند . او معتقد است که عشق فقط در رمان و داستان و یا فیلمها وجود دارد و مفهومی تخیلی و فانتزی است . اما سفر او به ترکیه و آشنایی با شمس و مولانا تغییر شگرفی را در او پدید میآورد و معنای حقیقی عشق را با رویکردی صوفیمسلک و عارفانه میچشد .
همانطورکه گفتیم در این کتاب دو روایت را در راستای یکدیگر میخوانید . بخشهایی از کتاب ملت عشق به داستان عشق و دلدادگی میان شمس و مولانا میپردازد . مولانا جلالالدین بلخی (Jalal ad-Din Muhammad Rumi) مردی است که در اوج جوانی ، شهرت و محبوبیت در قرن هفتم هجری ، به درویشی سادهپوش و حقیقتجوی ، به نام شمس تبریزی برخورد میکند .
دیداری که زندگی جلالالدین را دگرگون میکند و او را از «قیل و قال» دنیوی به «عشق» اصیل و عرفانی میرساند .
تا جاییکه جلالالدین پس از این اتفاق ، هر آنچه میسراید همه از شدت عشق و شور دنیایی است که شمس به او نشان داده است . دوستی و الفت میان مولانا و شمس آنچنان پرحرارت و مثالزدنی است که از پیوند قلب این دو عارف دلداده ، به پیوند میان دو اقیانوس یاد میشود! داستان زیبای شمس و مولانا همچنان نیز پس از گذشت 800 سال همان تازگی و جذابیت را دارد و در میان جهانیان بسیار مشهور است .
خواندن این کتاب لذت غیرقابل وصفی را برای شما ایجاد میکند و به کمک آن میتوانید زیباترین مفاهیم عرفانی و عاشقانه را از عمق جانتان دریابید .
یکی از برجستهترین نویسندگان ادبیات ترکیه که به شهرت جهانی دست یافته ، الیف شافاک است . این رماننویس و فعال حقوق زنان در شهر استراسبورگ فرانسه به دنیا آمده و مدت زمان زیادی را همراه با مادرش در ترکیه زندگی کرده است . شافاک مدرک کارشناسی خودش را در رشتۀ روابط بینالملل از دانشگاه استانبول گرفته و تحصیلاتش را در زمینه مطالعات زنان ادامه داده است .
او همچنین سطح دکترا را در رشته علوم سیاسی ادامه داده و عنوان استادیاری دانشگاه میشیگان و همچنین تدریس در دانشگاه آکسفورد را در کارنامه فعالیتهای خودش دارد .
او یکی از محبوبترین نویسندگان ترکیه است که آثارش تا کنون به بیش از 30 زبان دنیا ترجمه شده است . او در سال 1998 با نوشتن رمان «پنهان» موفق به دریافت جایزه جشنواره مولانا شد .
بالاسرِ میز چوبی ، که پُر از تَرَک و شکاف بود ، شعلهی شمعهای ساختهشده با موم زنبور عسل ، در مقابل چشمانم پَرپَر میزدند . تصویری که امروز ، تمامِ من را تسخیر کرد ، از همیشه واضحتر بود .
خانهای بزرگ ، با حیاطی پر از رُزهای زرد ، که به شکوفه نشسته بودند . در میانهی حیاط ، چاهی بود که خنکترین آب جهان در آن جریان داشت . دیروقتِ شبی پاییزی بود و مهتابِ کامل ، آسمانی آرام را عرضه میکرد . هوهو و زوزهی حیوانات شبزندهدار ، به گوش میرسید . اندک زمانی گذشت . مردی میانسال ، با چهرهای مهربان ، شانههایی وسیع ، چشمانی فرورفته و میشیرنگ ، در جستوجوی من ، به حیاط خانه آمد . حالتی رنجور داشت و چشمهایش ، تا عمقِ جان ، غمزده بودند .
«شمس! شمس! کجایی؟» به هر طرف میدوید و فریاد میزد .
باد سختی وزید و ماه ، پشت تکّه ابری پنهان شد . گویی نمیخواست شاهد مصیبتی باشد که در شُرُف وقوع بود . جغدها خاموش شدند . خفّاشها از بال زدن ماندند؛ حتّی آتشدانی که در خانه بود ، بیصدا میسوخت . سکوتِ مطلقی بر جهان چیره شده بود .
مرد ، آرام به سمت چاه رفت . خم شد و درون چاه را نگاه کرد .
زیر لب زمزمه کرد : «شمس! عزیزترینم! آنجا هستی؟»
دهانم را گشودم تا پاسخی دهم؛ امّا هیچ صدایی از میان لبهایم خارج نشد .
مرد ، بیشتر خم شد و دوباره درون چاه را نگاه کرد . ابتدا ، چیزی جز سیاهیِ آب نمیدید . کمی بعد ، در عمقِ چاه ، نگاهش به دست من افتاد که لَخت و بیجان ، میان موجِ آب شناور شده بود؛ درست مثل قایقی زِواردَریده ، که از توفانی سهمگین گذشته باشد . بعد ، دو گوی سیاه و درخشان را دید ، که به ماه ، درحالیکه از پشت ابری ضخیم و تاریک بیرون میآمد ، خیره شده بودند . نگاهم را به ماه دوخته بودم ، انگار که منتظر باشم آسمانها ، توضیحی برای کُشته شدنم داشته باشند .
مرد به زانو افتاد . میگریست ، و بر سینه میکوبید : «او را کُشتند . شمسِ من را کُشتند! خورشیدم را کُشتند!» او داشت نعره میکشید .
در همین میان ، سایهای از پشت بوتهها سراسیمه بیرون جَهید و مانند یک گربهی وحشی ، بهسرعت و دزدَکی ، به آن سوی دیوار پرید؛ امّا مرد ، متوجّه آن سایه نشد . به مصیبتی جانفرسا و اندوهبار گرفتار آمده بود . تنها فریاد میکشید ، و ناله سر میداد . تا آنجا که صدایش چون شیشهای شکست ، هزار تکّه شد ، و سراسر شب را تیغ کشید .
بخش آغازین : زمین
بخش دوّم : آب
بخش سوم : باد
بخش چهارم : آتش
بخش پنجم : اثیر
💚 فایل های پیشنهادی پروژه وی آی پی 📗
دانلود کتاب اصول جهانی موفقیت پویا شمس اهری PDF
⭐⭐⭐⭐⭐
دیدگاهها
هیچ دیدگاهی برای این محصول نوشته نشده است.