کتاب سامسای عاشق هاروکی موراکامی PDF ، هاروکی موراکامی در کتاب سامسای عاشق ، رمان مسخِ کافکا را به صورت وارونهای بازآفرینی میکند .
او در این کتاب داستان حشرهای را روایت میکند که ناگهان تبدیل به انسان میشود . گریگور سامسا اکنون میخواهد با زندگی انسانی آشنا شود و با آن خو بگیرد ، اما در این میان اتفاقی به نام «عشق» بار دیگر زندگیاش را متحول میسازد . با سایت پروژه وی آی پی همراه باشید .
در کتاب مسخ ، اثر فرانتس کافکا ، روایت زندگی گریگور را میخوانیم؛ مردی که یک روز از خواب برمیخیزد و متوجه میشود که به یک سوسک تبدیل شده است . کافکا در این کتاب فضای نیستانگارانۀ حاکم بر جهان مدرن را به تصویر میکشد .
او در رمان مسخ زندگی روزمره و تکراری انسان مدرن را مورد انتقاد قرار میدهد . و یادآور میشود که انسان امروز چگونه در یک زندگی فاقد معنا و سراسر مادی گرفتار شده و رنج میکشد .
هاروکی موارکامی (Haruki murakami) در کتاب سامسای عاشق (Samsa in love) ماجرای کتاب مسخ را وارونه میسازد . او در این کتاب داستان یک حشره را روایت میکند که یک روز ناگهان تبدیل به انسان میشود .
او میداند نامش گریگور سامسا است اما نمیداند چگونه نام خودش را بخاطر دارد . سامسا کمکم با زندگی جدید خو میگیرد ، اما در این میان اتفاقی تکاندهنده برایش میافتد : او عاشق دختری گوژپشت میشود .
در غالب آثار هاروکی موراکامی رگههایی از ناامیدی و نیهیلیسم جریان دارد . او نیز از دستۀ نویسندگانی است که زندگی فاقد از معنا را برنمیتابند و در آثارشان از آن انتقاد میکنند . در کتاب سامسای عاشق ، موراکامی از ارزش زندگی میگوید ، از اهمیت تلاش و رسیدن به روشنایی امید . موراکامی ذیل داستان حاضر از فضلیتها و لذتهای انسانبودن میگوید .
او میکوشد تا با بیانی ساده ، مفهوم پیچیدۀ عشق را که قدرتمندترین و ارزشمندترین احساس انسانی است ، توضیح دهد . بهنظر میرسد که از نگاه موراکامی ، اگر معنایی وجود داشته باشد که بتواند انسان گرفتار در زندگی مدرن را نجات دهد و او را از زندگی تکراریاش برهاند ، آن معنا عشق است .
طرفداران داستانهای کوتاه از خواندن کتاب سامسای عاشق لذت خواهند برد . علاوه بر این ، بیان ساده و داستان جذاب این کتاب سبب میشود که خواندن آن برای عموم افراد کتابخوان جذاب باشد .
هاروکی موراکامی ، نویسندۀ ژاپنی ، متولد ژانویۀ سال 1949 است . پدر او یک کشیش بودایی بود و مادرش فرزند یک بازرگان . موراکامی تنها فرزند خانواده است و پدر و مادر او هر دو به تدریس ادبیات ژاپنی مشغول بودند . او در دانشگاه هنرهای نمایشی واسدا تحصیل کرده بود و در سال 1971 ازدواج کرد . موراکامی برای مدتی در شهر توکیو صاحب یک قهوهفروشی و بار جاز بود که همراه با همسرش آنجا را اداره میکرد .
او هنگامی که تصمیم گرفت به یک نویسندۀ حرفهای تبدیل شود ، بار خود را فروخت و تمرکزش را بر نویسندگی گذاشت . اولین نوشتۀ او پس از این تصمیم ، به نام «تعقیب گوسفند وحشی» در سال 1982 منتشر شد و توانست در همان سال جایزۀ ادبی نوما را دریافت کند . موراکامی در سال 1991 به پرینستون نقل مکان و کرد و در دانشگاه مشغول به تدریس شد . او در سال 2001 به وطن خود بازگشت .
یکی از مشخصههایی که موراکامی را از سایر نویسندگان ژاپنی متمایز میسازد ، این است که او از دوران کودکیاش به فرهنگ غربی علاقه داشت و موسیقی و ادبیات روسیه را میستود . موراکامی با طیف گستردهای از نویسندگان غربی و آثارشان آشناست و از آنها در آثارش تأثیر پذیرفته است .
از میان رمانهای هاروکی موراکامی میتوان به «کافکا در کرانه ، پس از تاریکی ، جنگل نروژی و سرگذشت پرندۀ کوکی» اشاره کرد . از مجموعۀ داستانهای او نیز میتوان آثاری مانند «پس از زلزله ، فیل ناپدید میشود ، مردان بدون زنان و اعلامیۀ کانگورو» را نام برد .
وقتی زنگ در را زدند ، سامسا در بزرگترین اتاق (و روی بزرگترین تخت) خانه چرت میزد . زیر لحاف پَر ، گرم بود ، چنان گرم و نرم که انگار توی تخم بود . از رؤیایی بیدار شد . جزئیاتش یادش نمیآمد ، ولی خوشایند و مطبوع بود . طنینِ زنگِ درِ خانه به واقعیت سرد برش گرداند .
خودش را از تخت بیرون کشید ، کمربند لباس خوابش را بست ، دمپاییهای آبی تیره را پا کرد ، عصای سیاهش را دست گرفت و دستبهنرده ، تلوتلوخوران پلهها را پایین رفت . بهمراتب سادهتر از بار اول بود ، هر چند خطر سقوط هنوز هم وجود داشت . نمیتوانست بیخیال حفاظ شود . چشم از پاها برنمیداشت ، پله به پله پایین میآمد و آنها دستشان را از روی زنگ برنمیداشتند .
هر که زنگ را فشار میداد حکماً عجولترین و خیرهسرترین آدم بود .
سامسا ، با عصا در دست چپ ، به در خانه رسید . دستگیره را به راست چرخاند ، کشید و در چهارطاق باز شد .
زن ریزهمیزهای بیرون ایستاده بود ، خیلی ریزهمیزه . عجیب بود که دستش به زنگ رسیده بود . دقیقتر که نگاه کرد ، دستش آمد موضوع قد و قوارهاش نیست . پشتش بود که به جلو خم شده بود . همین ، کوچک نشانش میداد ، اگرچه بهواقع استخوانبندیاش در ابعاد طبیعی بود . موهایش را با کش لاستیکی بسته بود تا روی صورتش نریزند . موها بلوطی تیره و پرپشت بودند . ژاکت کهنهی فاستونی تنش بود و پیراهن گلوگشاد سرتاسری که تا قوزک پایش آمده بود .
روسری نخی راهراهی دور گردنش پیچانده بود . کلاه نداشت . کفشهایش بنددار بود و به نظر میرسید بیست سالی داشته باشد . هنوز هم چیز دخترانهای داشت . چشمهای درشت ، بینی کوچک و لبها که کمی پیچ برداشته بود یک طرف ، مثل ماه نو . ابروهای تیرهاش که دو خط صاف روی پیشانیاش بودند قیافهای شکّاک به او میدادند .
💚 فایل های پیشنهادی پروژه وی آی پی 📗
دانلود کتاب حرمسرای قذافی آنیک کوژان PDF
⭐⭐⭐⭐⭐
دیدگاهها
هیچ دیدگاهی برای این محصول نوشته نشده است.