کتاب لاشه ی لطیف آگوستینا باستریکا PDF در کتاب همسر مارکوس او را ترک کرده و پدرش در دریای فراموشی دست و پا می زند . و خودش هم تمام رمقی را که برایش مانده صرف از یاد بردن راه امرار معاشش می کند . همه چیز در چشم برهم زدنی اتفاق افتاد . ویروسی ناشناخته گوشت حیوانات را مسموم کرد .
و دولت خوردن گوشت آدمی زاد را با برچسب گوشت مخصوص قانونی اعلام کرد . هر شکلی از روابط انسانی برای کارکنان سلاخ خانه مجازات مرگ در پی دارد . مارکوس ذهنش را با اعداد و جزئیات تولید مشغول نگه می دارد . اما یک روز هدیه ای به دستش می رسد که فکر آنچه را از دست رفته و آنچه را هنوز می توان نجات داد . مثل خوره به جانش می اندازد با سایت پروژه وی آی پی همراه باشید .
کتاب لاشه لطیف با نام اصلی tender is the flesh اثر آگوستینا باستریکا و ترجمه سحر قدیمی است . این اثر ، مانی پریشانکننده و کلامگریز اما تأملبرانگیز است که به بررسی عمیق موضوعاتی مانند اخلاقیات و نتایج ازدستدادن صفات انسانی میپردازد . شاید موضوع اصلی رمان لاشه لطیف هولناک باشد و حتی عمل خواندن را برای خواننده با چالش را روبهرو کند ، اما در عوض با قراردادن خوانندگانش در موقعیت آزاردهنده ، جنبههای تاریک وجود انسان را به نمایش میگذارد و این قدرت را دارد تا به خواننده یادآوری کند در جهانی که حکومتها و قدرتهای جهان توانایی عادیسازی هر چیزی را دارند ، باید همواره نگاه نقادانه به جامعه داشته باشد .
چه میشود اگر جهان به آدمخواری خو بگیرد ؟ لاشهی لطیف نوشتهی آگوستینا باستریکا ، نویسندهی آرژانتینی است. او در این رمان ، جهانی ترسناک را خلق کرده که در آن به دلیل شیوع یک ویروس مرگبار ، استفاده از گوشت حیوان ممنوع و خوردن انسان مجاز است ؛ اما آنچه در رمان لاشه لطیف شوکآور است و شگفتی میآفریند قانونی شدن آدمخواری و فضای غیرانسانی آن نیست ؛ بلکه قدرت نویسندگی آگوستینا باستریکا در نمایش عادیسازی عمل شنیعی است که در جامعه در حال رخدادن است .
همه میدانند این گوشت مخصوص که در مغازهها و قصابیها دیده میشود ، گوشت انسان است . آدمهای داستان هرگز فراموش نمیکنند که اینها گوشت انسان است که میخورند ؛ ولی این مسئله کاملاً عادی است و در جامعه القا شده که «در نهایت ، گوشت ، گوشت است . مهم نیست از کجا میآید » این سِرشدگی و بیتفاوتی زیروروکننده است و این پرسش را در ذهن خواننده ایجاد میکند که آیا امکان دارد انسان به هر چیزی عادت کند؟
رمان لاشهی لطیف با صحنهای ناآشنا و غریب آغاز میشود ؛ «لاشه . شقهشده . بیهوش . صف سلاخی . آبکشی . کلمههایی که به ذهنش میرسند و متأثرش میکنند ، نابودش میکنند و فقط هم این کلمهها نیستند . خون ، بوی تند ، دستگاههای خودکار ، فقدان تفکر . شبهنگام ظاهر میشوند و غافلگیرش میکنند . بیدار که میشود ، بدنش خیس و عرق کرده است ، چون میداند روز دیگری از سلاخی انسانها در انتظارش است .»
اگر حیوانات نباشند هنوز چیزهای زیادی برای خوردن وجود دارد ، میوهها ، گیاهان ، نانها ، اما گویا هستند کسانی که بدون گوشت نمیتوانند زندگی کنند . دولتها هم نمیتوانند در برابر تعطیلشدن صنعت پرسود گوشت مقاومت کنند ، این است که بعد از پدیدآمدن ویروسی که حیوانات را آلوده کرده ، همه چیز عوض میشود . گوشت حیوانات دیگر قابلخوردن نیست و مصرفش انسانها را میکشد . راهحلی که جامعه برای کمبود و فقدان گوشت در پیش میگیرد سلاخی انسانها برای تولید غذاست. این یعنی خوردن گوشت انسان قانونی میشود !
هشدار : پاراگراف بعدی میتواند پایان داستان را فاش کند .
آیا گمان میکنید جهان کتاب روزی به نیکی میگراید ؟ یا دلتان میخواهد مارکوس، شخصیت اصلی داستان که دائماً احساس گناه میکند روزی خود را از بند این جهان زشت رها کند ؟ خواننده در طول داستان در انتظار معجزه یا نشانهای است تا نهتنها انسانیت و جهان که او را نجات دهد ، اما نجاتدهندهای در کار نیست و یک پایانبندی غیرقابلپیشبینی در انتظار خواننده است .
رمان لاشه لطیف ضمن اینکه سؤالات مهمی را پیرامون رفتار با حیوانات ، محیطزیست و انسانها مطرح میکند ، خوانندگانش را هم وادار میکند دربارهی عادات مصرف ، عقاید و اصول اخلاقی و طرز رفتارشان با دیگران بیندیشند و یا بار دیگر آنها را بازبینی کنند . کتاب لاشهی لطیف ، هشداری تلخ و خشن است نسبت به تبعات و خطرات ازدستدادن اصول اخلاقی و پیامدهای اولویت داشتن سود و منفعت بهجای همدلی و همدردی . داستان نمادین لاشهی لطیف نقدی قوی بر جامعهای است که برای منفعتطلبی ارزشی بیش از انسان ، همدلی و ملاحظات اخلاقی قائل است ؛ بنابراین فرصتی به انسان مدرن میدهد تا در سبک زندگی خود بازاندیشی کند .
در مقدمهی کتاب لاشهی لطیف دربارهی نویسندهی اثر نوشته شده است که «آگوستینا باستریکا متولد 1974 در بوئنوسآیرس ، از دانشکده هنرهای زیبا فارغالتحصیل شد . او نویسندگی را با نوشتن داستانهای کوتاه شروع کرد و با نوشتن لاشهی لطیف در سال 2017 به شهرت رسید . این رمان که برنده جایزه ادبیات داستانی کلارین است به بیش از سی زبان ترجمه شده است . تازهترین اثر او ، مجموعه داستان نوزده پنجه و یک پرنده سیاه در سال 2023 منتشر شد . وی در حال حاضر در بوئنوسآیرس زندگی میکند و در برگزاری کلاسهای نویسندگی و نمایشگاههای نقاشی فعالیت دارد .» رمان لاشهی لطیف ابتدا در سال 2017 به زبان اسپانیایی نوشته شد و سارا موزس در سال 2020 آن را به انگلیسی ترجمه کرده است .
«کلماتی وجود دارند که روی جهان سرپوش میگذارند .»
آیین بهگویی یا حسن تعبیر در رمان لاشهی لطیف نقشی اساسی دارد آنجا که واقعیت ظالمانهی صنعت فراوری گوشت انسان را پشت واژههای لطیفتر پنهان میکند . صنعتی که انسان را همچون حیوان برای مصرف پرورش داده و میکشد . بِهگویی طبق آنچه در فرهنگ روز سخن آمده «کلمه ، عبارت یا تعبیر زشت یا ناپسندی را به صورتی بهتر یا پسندیدهتر بیانکردن است » و در این جامعه ، در خدمت پاکسازی و عادیسازی رفتارها و اعمال وحشتناکی به کار میرود که در حال انجام است چراکه میان شخصیتهای داستان و بهطورکلی جامعه و حقیقت دهشتناک موجود فاصله ایجاد میکند ؛ با کاربرد کلماتی مانند گوشت مخصوص، بهجای گوشت انسان . این نوع زبان در رمان تلاش میکند عمل غیراخلاقی مصرف گوشت انسان را پنهان کرده و فرهنگ بیتفاوتی ، سنگدلی و بیعاطفگی نسبت به رنج دیگران را توسعه دهد و بهرهبرداری از انسانها را انکار یا توجیه کند .
بهگویی یا حسن تعبیر بر این مسئله تأکید دارد که چطور زبان قادر است بر ادراک انسان اعمالنفوذ کند و ضوابط اجتماعی جدیدی را شکل دهد ، میتواند انسانیت را از آدمها گرفته و آنها را در حد شیء یا یک ماده تقلیل دهد . در جهان رمان ، انسانها را همچون حیوان پرورش میدهند تا برای مصرف آماده کنند ؛ ولی آن را رأس خطاب میکنند .
آنها با واژهها از اعمالشان قبحزدایی میکنند و سعی در سرکوب حقیقت دارند. در داستان ، واژهی گذار به تغییر جامعه اشاره دارد . اگرچه این تغییر خونبار ، خشونتآمیز و غیرانسانی بوده ؛ اما این واژه هم همانند رأس عنوانی است که به شهروندان این مجوز را میدهد که آن را مثبت تلقی کنند .
مارکوس ، شخصیت اصلی رمان لاشهی لطیف ، مرد جوانی است که در یک کارخانهی فراوری گوشت انسان بهعنوان مدیر کار میکند ، بهتازگی پسر کوچکش را ازدستداده و به دنبال این اتفاق ، همسرش سیسیلیا او را ترک کرده است . لئو پسر مارکوس در خواب میمیرد و ازآنجاییکه پدر کسی بوده که او را خوابانده علاوه بر غم ازدستدادن فرزند ، احساس گناه میکند .
مارکوس همچنین پدری بیمار دارد که اکنون در خانهی سالمندان نگهداری میشود و باید هزینههای او را هم پرداخت کند . در چنین شرایطی کار برای او تنها راه نجات و ادامهدادن است . او علیرغم اینکه مدام با کشمکشی درونی درگیر است و سراسر رمان بااحساس گناه و انزجار دستبهگریبان است ، اهمیتی نمیدهد که از چه راهی پول در میآورد . او فقط میداند که در کارش مهارت دارد و برای آن پول خوبی دریافت میکند اما «آیا باید به هر قیمتی شده وزن سنگین دنیا را تحمل کرد ؟»
«دیستوپیا (Dystopia) به مفهوم مکانی خیالی است که در آن مردم زندگی غیرانسانی و اغلب ترسناک دارند . زمینههای ظهور دیستوپیا که به آن ادبیات پلیدشهری نیز گفته میشود ، آثاری هستند که با بدبینی مفرط به واقعیت زندگی انسان در دنیای معاصر نگریستهاند . این ژانر ادبی افزون بر آنکه نشاندهندهی نارضایتی و انتقاد از زمان حال است ، تأثیرات خطرناک ساختارهای سیاسی و اجتماعی را بر آینده بشریت بررسی میکند .»
رمان لاشه لطیف یکی از آثار مهم در ژانر دیستوپیایی یا پادآرمانشهری است . داستان این رمان کابوسوار در زمانی نامعلوم و در جامعهای رخ میدهد که در آن خوردن گوشت انسان قانونی است . انسان بهعنوان کالایی در نظر گرفته میشود که باید کشته و ذبح شود تا در چرخهی مصرف مردم قرار بگیرد . خواننده از همان خطوط ابتدایی داستان در مییابد که وارد جهانی ترسناک و ناآشنا شده و قرار است حقایقی شنیع در مقابلش قرار بگیرد .
در این جامعهی دیستوپیایی خبری از عاطفه نیست و جزئیات با سردی هرچهتمامتر توصیف میشود . جزئیات پرورش انسان برای سلاخی، چگونگی فرایند تبدیلشدن انسان به گوشتهای باکیفیت کارخانهای و در نهایت خوردهشدنش توسط انسانهای دیگر چنان دهشتبار است که روح را عمیقاً میخراشد . تصویر قانونی شدن یک جنایت بیرحمانه ، تصویر غیرانسانی شدن تدریجی جامعه و ناامیدشدن انسان از رهایی و نجات ، ویژگیهایی است که میتواند لاشهی لطیف را بر قلهی داستانهای پادآرمانشهری یا دیستوپیایی قرار دهد .
سحر قدیمی کتابهای متعددی را به فارسی ترجمه کرده است . از میان آثار ترجمهشدهی او میتوان به «نگویید چیزی نداریم» ، «همسری در طبقهی بالا» ، «طاقت زندگی و مرگم نیست» ، «ندای وظیفه» ، «در جستجوی تیرانداز» ، «همسر دوستداشتنی من» ، «میوه درخت سرمستی» ، «خواهرم، قاتل زنجیرهای» ، «کالبدشکافی» ، «خواهر جنجالآفرین» ، «مرگ یک پیامآور» ، «زیر نور جنایت» ، «تصویر یک جنایت» ، «جسدی در پارکینگ» ، «دختر بد خوب» ، «تمام چیزهای خطرناک» ، «سنگ کاغذ قیچی» و «سوسویی در تاریکی» اشاره کرد .
«مقررات در محل بازرسی تغییر پیدا میکرد . یادش میآید یکبار زنی در را به رویشان باز کرد . سراغ مادهای را گرفتند که در آن خانه بود و گفتند باید مدارکش را ببینند تا واکسینه شدن و مناسب بودن شرایط زندگیاش را تأیید کنند . زن عصبی شد و گفت شوهرش، صاحب آن ماده، در خانه نیست و آنها باید بعداً برگردند . او به ال گوردو نگاهی انداخت و هر دو به یک نتیجه رسیدند .
زن را که میخواست در را ببندد کنار زدند و وارد خانه شدند . زن فریاد زد آنها اجازه ندارند بیایند داخل ، این کار غیرقانونی است و او به پلیس تلفن خواهد کرد . ال گوردو به او گفت اجازهٔ ورود دارند و اگر دلش بخواهد میتواند به پلیس تلفن کند . از اتاقی به اتاق دیگر رفتند ، اما ماده آنجا نبود . بعد به ذهنش رسید درِ کمدها را باز و زیر تختها را وارسی کنند . آخرسر ، به اتاقخواب زن و شوهر رفتند .
زیر تخت یک جعبهٔ چوبی بود و زیرش چرخ داشت ، جعبه آنقدر بزرگ بود که آدمی بتواند داخلش دراز بکشد . جعبه را که باز کردند ، ماده را دیدند که توی آن تابوت بود و نمیتوانست تکان بخورد . نمیدانستند چهکار کنند ، چون برای چنین موردی قانونی وضع نشده بود . ماده سالم بود و با اینکه تابوت جایی عادی برای نگه داشتنش نبود ، جریمه کردن صاحب ماده منطقی به نظر نمیرسید . زن که وارد اتاق شد دستوپایش را گم کرد .
زد زیر گریه و به آنها گفت شوهرش نه با او که با ماده رابطهٔ جنسی دارد و او دیگر نمیتواند تحمل کند ، حیوانی جای او را گرفته بود و با وجود آن موجود نفرتانگیز زیر تختشان نمیتوانست بخوابد . تحقیر شده بود و اگر به جرم همدستی به سلاخخانهٔ شهرداری میفرستادندش هم برایش مهم نبود ، فقط دلش میخواست به زندگی عادی برگردد ، به زندگی قبل از گذار . با این شهادت آنها توانستند گروه مسئول معاینهٔ رأسها را خبر کنند تا گواهی دهند ماده برای «لذت» استفاده شده که کلمهٔ رسمی برای اینگونه موارد بود .
مقررات تصریح میکرد تولیدمثل فقط از راه مصنوعی مجاز است . اسپرم باید از بانکهای مخصوص خریده میشد و کاشت نمونه را باید متخصصانِ دارای صلاحیت انجام میدادند . کل این فرایند باید ثبت میشد تا اگر ماده باردار شد ، جنین شمارهٔ شناسایی داشته باشد . برای همین ، رأسهای خانگی باید باکره باشند . رابطه داشتن با یک ماده و لذت بردن از او غیرقانونی و مجازاتش مرگ در سلاخخانهٔ شهرداری است .
گروه ویژه به آن خانه رفتند و گواهی دادند ماده در انواعواقسام «لذت» ها حضور داشته . صاحبش ، مردی حدوداً شصتساله ، محکوم و یکراست به سلاخخانهٔ شهرداری فرستاده شد . زن جریمه و ماده مصادره شد و به علت چیزی که به طور رسمی «لذت ممنوع» خوانده میشد با قیمت پایین در حراجی به فروش رفت .»
💚 فایل های پیشنهادی پروژه وی آی پی 📗
دانلود کتاب درس نامه طب خواب دکتر میر فرهاد قلعه بندی PDF
⭐⭐⭐⭐⭐
دیدگاهها
هیچ دیدگاهی برای این محصول نوشته نشده است.