کتاب فاجعۀ بزرگ ژان پل سارتر PDF ، کتاب نایاب “فاجعه بزرگ” اثری منحصربفرد از ژان پل سارتر (Jean-Paul Sartre) میباشد .
کتاب نایاب “فاجعه بزرگ” اثری منحصربفرد از ژان پل سارتر (Jean-Paul Sartre) میباشد . این رمان همچون دیگر آثار ادبی ژان پل سارتر، در ترویج مکتب اگزیستانسیالیسم نوشته شده است . کتاب فاجعه بزرگ توسط دکتر بهروز بهزاد به فارسی ترجمه شده و نسخه حاضر ، اسکنشده از روی چاپ سال 1346 خورشیدی میباشد . با سایت پروژه وی آی پی همراه باشید.
ابله خانواده (به فرانسوی: L’idiot de la famille) از جدی ترین آثار تحقیقی سارتر است که در سال 1971 و در اوج پختگی نویسنده ، منتشر می شود . نگارش این کتاب سه جلدی – در سه هزار صفحه – ، که تحلیلی همه جانبه از زندگی و آثار فلوبر است ، بیش از هفت سال زمان می برد .
سارتر از کودکی با آثار فلوبر آشنا شده و در جوانی با دقت بیشتر به مطالعه آنها می پردازد . خوانش های مکرر او از مادام بوواری ، او را با سوال هایی در خصوص خالق این اثر و پیچیدگی های شخصیت او مواجه می کند .
سی سال بعد در حالی که یکی از آثار فلسفی اش (Questions de méthode) را با موضوع《از انسان چه می دانیم؟》به پایان برده است ، تصمیم می گیرد برای پاسخ به این سوال یک مثال واقعی پیدا کند و بدین ترتیب نگارش ابله خانواده را آغاز کرده و با نگرشی اگزیستانسیالیستی به تحلیل شخصیت و آثار فلوبر می پردازد .
ژان پل شارل ایمار سارتر ( 21 ژوئن 1905 – 15 آوریل 1980 ) : فیلسوف ، اگزیستانسیالیست ، رماننویس ، نمایشنامهنویس ، منتقد فرانسوی و یکی از چهرههای کلیدی در فلسفه اگزیستانسیالیسم (و پدیدارشناسی) بهشمار میرود .
آثار او بر جامعهشناسی ، نظریه انتقادی ، نظریه پسااستعماری و مطالعات ادبی تأثیر گذاشته است و این تأثیر کماکان ادامه دارد . او در سال 1964 جایزه نوبل ادبیات را علیرغم تلاش برای امتناع از آن دریافت کرد و گفت که همیشه افتخارات رسمی را رد میکند و «یک نویسنده نباید اجازه دهد که خود را به یک موسسه تبدیل کنند .
برخی فیلسوفان معتقدند که سارتر در کارهایش مفاهیم متناقضی را در کنار هم قرار داده است . هربرت مارکوزه معتقد بود که افکار سارتر متناقض و بیش از حد ایدئالگراست و این ایدئالگرایی خلاف ادعای سارتر در مورد واقعگرایی است . همچنین، ریچارد وولهایم و توماس بالدوین نشان میدهند که نقد سارتر از فروید در واقع بر اساس یک تفسیر اشتباه از کارهای زیگموند فروید بنیان نهاده شده است .
برشی از کتاب فاجعۀ بزرگ ژان پل سارتر:
بچه سبب این مطالب را اعتراف نمودم خودم علت آنرا نمیدانم اما چه میتوانستم بکنم شما گریستن مرا دیدید و حق داشتید که از من سبب آنرا بپرسید : بقدری در مانده شده بودم که چاره ای غیر از این اعتراف نداشتم ولی بقول شما اعتماد دارم
وجدانم این را از مخوف را هرگز فاش نخواهد کرد ژرف از شدت مسرت مست شده بود زیرا در ضمن این اعتراف باین مطلب پی برد که مارگریت نسبت بشوهرش محبت سادهای احساس می کند اما عشقی در دل ندارد زیرا اگر عشق داشت و چون عشق همیشه با حمادت همراه است حاضر نمی شد و از شوهرش را برای مرد دیگری فاش کند .
عاشق نسبت بدیگری دارای امتیاز مخصوصی است و حاضر نیست که شخصی ثالث در کاری بین او و کسی را که دوست میدارد مداخله کند .
سربلند کر دو گفت من برای شما سوگند یاد کردم میتوانید من اعتماد کنید چون مرا محرم اسرار خود قرار دادید وظیفه خود میدانم در این مورد تا جائیکه ممکن است خدمتی انجام دهم البته کار مشکلی است اما من امندارم بتوانم برای شما مفید واقع شوم تا پانزده روز بعد سعی میکنم بخدمت این مرد خورده فروش داخل شدم و کاری بکنم که اسرار خود را بمن بگوید .
اما دانستن این اسرار کافی نیست بایستی این اسلحه مخوف را هر چه باشد از دست او گرفت حتی اگر جان خود را در این راه بگذارم سمی می کنم آنرا بدست بیاورم .
مارگریت گفت آن خیر من راضی نیستم شما جان خود را در معرض سپس به قیافه ای برافروخته و حاکی از عزت نفس گفت: چون شما يقول من اعتماد کردید می خواهم یک وعده دیگر بشم بدهم و شرافت خود قسم یاد کنم که یک روز این قطعه کاغذ را بخدمت شما خواهم آورد و در آنوقت خواهم گفت این مدريد را از من بگیرید من خدمت خود را انجام داده ام . ه رگریت دستهای او را با محبت خدرد و گفت خداوند بشما پاداش لیات بدهد .
ریف با نگاهی عمیق و بر طا لاهم پرسید برای چه خداوند بمن بدان بدهد وقتي خدمت من با نجام رسید پاداش خود را از دست شما خواهم گرفت و چون احساس کرد که هر گریت با و خیره شده از ترس اینکه تابش و حرارت چشمانش راز دلش را فاش کند .
از جا برخاست و گفت ترسید این پاداش برای شما زیاد گران تمام نمی شود فقط در برابر خدمتی که انجام داده ام تقاضا خواهم کرد که چند دقیقه کوتاه سخنان من و آنچه در قلب من میگذرد گوش بدهيد، فقط با شساعت صبر و حوصله لازم است اگر من دچار بیماری عزت نفس هستم اما در عوض آرزوهای من زیاد بزرگ نیست هدتها است که خیالی بمرم رسیده و میخواهم با هر یکا بردم این شهر بکلی روح مرا خسته و کمش کرده از مردم آن بیزار شد .
ام جرأت نمیکنم افکار خود را یکسی بگویم شاید بشما گفته اند که من مشروب صرف می کنم . امانه بغير از يك بار مشروب خورده و هر چه در باره من می گویند از حقیقت دور است .
نمیدانم یک نوع افکار تاریت مرا فاسد کرده دلم میخواهد یک روز آنچه را که فکر میکنم برای شما تعریف کنم شاید شما بتوانید مرا هدایت کنید، نمیدانم آیا بمن اجازه میدهید در آن روز که این مدرک را برای شم آوردم را از دلم را بگویم، اگر تمام سخنانم جنون آمیزم بی اساس باشد باید قول بدهید که بدون اوقات تلخی و حرارت راهی یمن نشان بدهید .
مارگریت گفت همین حالا بگوئید راز دل خود را فاش کنید . خیر جرأت نمیکنم ، میخواهم ابتدا لیاقت خود را نشان بدهم آنوقت اگر اجازه دادید مطالب خود را میگویم . خیلی کمتر اتفاق میافتد که وقتی دو نفر دوستانه صحبت می کنند مانعی بیش نباید چندماه قبل خانم میرون با بدگوئی ها تأثیرات سخن زرف را از بین برد ایندفعه هم گفتگوی گرم و شیرین آنها را با فریادهای بلند خویش قطع نمود .
چند دقیقه قبل خالم میرون داخل اطاق دخترش شدجون او را ندید بجنجو پرداخت و وقتی دید که مارگریت روی نیمکت باغ نشسته و با رزف حق داشناش صحبت میکند غرق در تعجب شد مارگریت هم چون مادرش را دید نگذاشت جلوتر بیاید و بدون خداحافظی از جا برخاست و با شتاب تمام از آنجا دور شد .
اما اگر مارگریت در پیچ خیابان روی خود را بر می گرداند از مشاهده منظره عجیبی که بچشش میخورد دچار حیرت میشد. ژرف ابتدا چنین نشان داد که میخواهد از آنجا دور شود اما دو مرتبه برگشت و در همان نقطه ای که لحظه قبل مارگریت نشسته بود بزانو در آمد .
منظره بسیار جالبی بود گفته اند عشق يك نوع جنون است این جنون هم اقسام مختلف دارد هیچ فرقی نمیکند جنون عشق یا ثروت یا مقام به مرام و عقیده همداش جنون است ، عشق ماری اثرات او را بدی گیوتین ،کشید، عشق دپلئون بر جهانگیری او به بسنت هلن هدایت کرد .
موسولینی دیکتاتور ایطالیا عنو مرام و عقیده داشت و هینلر عشق جها انگشائی داشت تمام این عشق نافرجام بود چون تمام آنرا با قانون برخورد داشت اگر قانون نبود عشق بوجود میآمد و وقتی پیدا شد از قانون میگذرد اگر عشق جنون باشد، جنون بی عشق هم ممکن است دیوانه ای که عشق نمی فهمد راحت تر از همه ما است .
رزف تورل عشق چه چیز بود عاشق او بود یا به ثروت و مقام او عشق داشت در هر دو صورت این عشق برای او نافرجام می شد ، عشق او را بجائی رسند که منفور همه کی شد در سابق آقای میرون که دو قدمی خود را تشخیص نمیداد او را دوست داشت ، خانم میرون که مثل خود می خورد و هیچ چیز سرش نمیشد باو احترام می کرد .
فقا و همکاران با و احترام می کردند اما حالا منفور همدکس شده بود آقای میرون او را احمق میداست و خانم میرون با و حق ناشناس خطاب میکرد رفقا و دوستان او را دیوانه می خوانند کارش بجایی رسیده بود که از خودش بدن میآمد و در آن روز وقتی که مارگریت از او دور شد چون دیوانگان بزمین خم شد و مقدار خاکی را که زیر کفشهای مارگریت جابجا شده بود بسر و صورت خود مالید و شاید کمی از آن خاک راهم بلعید . نمیدانم شم نام این را چه میگذارید …
💚 فایل های پیشنهادی پروژه وی آی پی 📗
دانلود کتاب تمام خشم من صبا طاهر PDF
⭐⭐⭐⭐⭐
دیدگاهها
هیچ دیدگاهی برای این محصول نوشته نشده است.