کتاب فرزند پنجم دوریس لسینگ PDF داستان کتاب فرزند پنجمدر انگلستان دههی شصت میگذرد . ازدواج هریت و دیوید به علت اختلاف طبقاتی و فرهنگی با دشواریهای زیادی همراه شد ، با این حال این ازدواج انجام شد . با سایت پروژه وی آی پی همراه باشید .
آنها خوشبختی را در داشتن خانهای بزرگ و فرزندان زیاد و دادن مهمانیهای بزرگ میدانستند و در مدتزمانی کوتاه صاحب چهار فرزند شدند . مدتی بعد از تولد فرزند چهارم ، هریت ، فرزند پنجم را باردار شد ؛ پسری که از دوران جنینی عجیب به نظر میرسید و با تولد او ، خانواده هریت با بحرانی عجیب و دشوار روبهرو شد . این پسر با تمام بچهها فرق داشت . انگار از دنیایی دیگر آمده بود .
لسینگ در این کتاب از بینظمی و آشوبی حرف میزند که از خانواده به جهان سرایت میکند .
داستان فصلبندی ندارد . حتی فاصله زمانی داستان با یکی دو سطر مثلا لحاظ نشده و این جزو سبک کار نویسنده است . به صفحات آخر که برسید، حس میکنید داستان میتوانسته ادامه داشته باشد . گویا نویسنده نیز این نکته را دریافته و در سال 2000 میلادی دنبالهای به نام بِن در جهان بر آن نوشته است .
علاقهمندان به ادبیات داستانی به ویژه داستانهایی با موضوعات عاطفی و اجتماعی را به خواندن این کتاب دعوت میکنیم .
برای زندگی دلخواهشان خانه مناسب در لندن پیدا نمیشد . بههرحال چندان اطمینان نداشتند که لندن برایشان اولویت داشته باشد نه ، نداشت ، ترجیح میدادند در شهر کی به سر برند با محیطی خاص خود .
آخر هفته را صرف گشتن در شهرکهای دور و بَر لندن کردند که فاصله زیادی با آن نداشته باشد و طولی نکشید که خانهای بزرگ و ویکتوریایی در باغی پر علف پیدا کردند . عالی ! اما خانهای سه اشکوبه ، با زیرشیروانی ، پر از اتاق و راهرو و پاگرد . در حقیقت پر از فضا برای بچهها ، برای یک زوج جوان مسخره به نظر میرسید .
ولی دلشان میخواست بچه زیاد داشته باشند . چون برای آینده بلندپروازی زیادی داشتند ، هر دو بیپروا گفتند بچههای زیاد عین خیالشان نیست . دیوید گفت: «حتی چهار یا پنجتا یا شش تا . » هریت گفت: «یا ششتا!» و آنقدر خندید که از خوشحالی اشکش درآمد .
خندیدند و هِرّه و کرّهکنان غرق شادی شدند ، چون اینجا هم آن چیزی بود که انتظار داشتند و هم آماده بودند رد و قبولش را بپذیرند و معلوم شد که هیچ یک اصلا خطری ندارد . اما در عین اینکه هریت میتوانست به دیوید و دیوید به هریت بگوید «دستکم شش بچه» نمیتوانستند همین را به دیگران بگویند .
حتی با حقوق مکفی دیوید و هریت ، رهن این خانه دور از دسترس بود . اما به هر نحو بود از عهده برآمدند . قرار گذاشتند هریت دو سال دوشادوش دیوید کار کند و روزانه همراهش به لندن برود و بیاید .
دوریس می لسینگ ، 22 اکتبر 1919 در کرمانشاه، ایران به دنیا آمد . پدر او کارمند بانک شاهنشاهی ایران بود و مادرش پرستار بود . آنها به زیمباوه مهاجرت کردند و در زمینی زراعی مشغول کاشت ذرت شدند . هرچند تلاشهایشان ناموفق بود و ثروتی عایدشان نشد . دوریس در پانزده سالگی به عنوان پرستار بچه مشغول کار شد .
او مقالههای سیاسی و اجتماعی که کارفرمایش در اختیارش قرار میداد مطالعه میکرد . همان دوران به نوشتن روی آورد . در سال1937 لسینگ به سالزبری (شهری در جنوب انگلیس) نقل مکان کرد . پس از مدت کوتاهی با نخستین همسرش فرانک ویزدم ازدواج کرد و از او صاحب دو فرزند شد .
بعد از طلاق از او ، لسینگ عضو باشگاه کتاب چپ ، یک باشگاه کتاب سوسیالیستی شد و در اینجا بود که با همسر دومش ، گوتفرید لسینگ آشنا شد . آنها خیلی زود با یکدیگر ازدواج کردند و صاحب فرزند شدند .
این ازدواج هم کمی بعد به طلاق منجر شد . آثار لسینگ سه دورهی خاص دارند . در دورهی اول ، نوشتههایش مضمون کمونیستی دارد . کمی بعد که او ضد کمونیست شد ، مضمون آثارش به روانشناسانه و صوفیانه تغییر کرد . دوریس لسینگ رمانهای بسیاری نوشت . کتاب علفها آواز میخوانند و دفترچه طلایی مشهورترین آثار او هستند .
دوریس لسینگ ، روز یکشنبه 17 نوامبر 2013 در سن 94 سالگی در لندن درگذشت .
💚 فایل های پیشنهادی پروژه وی آی پی 📗
⭐⭐⭐⭐⭐
دیدگاهها
هیچ دیدگاهی برای این محصول نوشته نشده است.