کتاب راه آهن زیرزمینی کولسون وایتهد PDF رمان جذاب و خواندنی راه آهن زیرزمینی (The underground railroad) به زندگی سیاهپوستان در ایام بردهداری آمریکا میپردازد و داستان سختیها و ظلمهایی را که این مردم دیدهاند ، برایتان روایت میکند . با سایت پروژه وی آی پی همراه باشید .
کولسون وایتهد (Colson Whitehead) نویسندهی معروف آمریکایی است که شما را با خود به دوران تلخ و زجرآور بردهداری میبرد ، دورانی که سیاهپوستان در جهنم روی زمین زندگی میکنند و هر روز شکنجه میشوند .
شما در این رمان هیجانانگیز و خواندنی با دختری جوان به نام کورا آشنا میشوید که او نیز برده است . کورا در مزرعهی پنبه کار میکند و به دلیل شرایط سختی که دارد ، همراه با سزار به کارولینای جنوبی فرار میکند .
این دختر جوان با خود فکر میکند که شهری را یافته است که میتواند به زندگی خود ادامه دهد اما چنین تصوری زیاد دوام نمیآورد . این شهر برخلاف ظاهر آرامی که دارد کورا را به سمت فراری دوباره سوق میدهد تا شاید روزی بتواند به آزادی حقیقی خود دست پیدا کند .
کولسون وایتهد در این رمان علاوه بر روایت ستمهایی که بردهداران در گذشته دیدهاند ، داستانی جذاب و پر از تعقیب و گریزهای هیجانانگیز خلق کرده است که شما را تا پایان با خود همراه میکند .
کولسون وایتهد رماننویس آمریکایی در 6 نوامبر سال 1969 در نیویورک متولد شد و در منهتن رشد کرد . او در سال 1991 از دانشگاه هاروارد فارغالتحصیل شد . در دانشگاه با فردی به نام کوین یانگ که شاعر بود آشنا شد و کارش را در جایگاه نویسنده در مجله ویلج وویس شروع کرد .
وایتهد در دانشگاههای پرینستون ، هوستون ، نیویورک ، بروکلین ، هانتر ، کلمبیا و وسلین به تدریس پرداخته است . او تاکنون دو بار در سالهای 2017 و 2020 موفق به دریافت جایزه پولیتزر شده و در سال 2016 نیز جایزه ملی کتاب آمریکا را دریافت کرده است .
در بین ساختمانهای دوازده طبقه ، این ساختمان تنها بنای شهر بود که بر تمام مستقلات جنوب اشراف داشت . اصلاً مایۀ افتخار شهر بود . طبقۀ اول بانک بود با سقفی طاقی و سنگ مرمرهایی که از تنسی آورده بودند .
بثی آن جا کاری نداشت ، اما با طبقات بالایی غریبه نبود . هفتۀ پیش تولد پدر بود و بچهها را برده بود تا پدر را ببینند و صدای پای خانم را در لابی زیبا شنیده بود . تا صدها مایل آنطرفتر هم در جایی آسانسوری جز آسانسور این ساختمان وجود نداشت که آنها را به طبقۀ هشتم ببرد .
آسانسور برای میزی و ریموند جذابیتی نداشت و بارها آن را دیده بودند ، اما بثی در مواجهه با این دستگاه جادویی هم حس شعف و هم حس وحشت داشت و طوری به این ریل برنجی میچسبید که انگار در خطر است .
آنها از طبقات نمایندگی بیمه ، ادارات دولتی و شرکتهای واردات گذشتند . چون ساختمان گریفین بخش بزرگی از کسبوکار شهر را در خود جای داده بود ، مغازۀ خالی زیاد نداشت . آقای اندرسون در طبقهای بود که بیشتر وکلا آن جا دفتر داشتند .
آن جا با فرشهای گرانقیمت مفروش شده بود و دیوارهای چوبی تیرهای داشت و نیز درهای شیشهای مات . آقای اندرسون خودش هم روی قراردادهایی کار میکرد که اغلب به تجارت پنبه مربوط میشدند .
آقای هندرسون با دیدن خانوادهاش حسابی غافلگیر شد . او از بچههایش با شادی و هلهله یک کیک کوچک دریافت کرد ، اما کاملاً معلوم بود که نگران کارش است و گفت باید برگردد سر کاغذهایش .
برای یک لحظه بثی فکر کرد ، نکند آقا سرزنشش کند ، اما چیزی گفته نشد . خانم اندرسون اصرار داشت به مسافرت بروند . منشی آقای اندرسون در را باز نگه داشت و بثی بچهها را به سمت شیرینیفروش هل داد .
امشب بثی از جلوی درهای براق برنجی بانک گذشت و به خانه رفت . این عمارت باشکوه با توجه به شرایطی که داشت و خدماتی که ارائه میکرد روزبهروز بیشتر به اثری تاریخی تبدیل میشد .
بثی مثل زنی آزاد در پیادهرو قدم زد . هیچکس او را تعقیب یا اذیت نکرد . بعضی از دوستان خانم اندرسون که بثی را مثل دختر خانم اندرسون میدانستند ، حتی به او لبخند هم میزدند .
💚 فایل های پیشنهادی پروژه وی آی پی 📗
⭐⭐⭐⭐⭐
دیدگاهها
هیچ دیدگاهی برای این محصول نوشته نشده است.