کتاب عاشق ابدی آیدا PDF زمانی که باچ با فداکاری به دنبال نجات یک خونآشام غیرنظامی از دست لسرها است ، خودش به قربانی تاریکترین نیروی جنگ تبدیل میشود . در لحظهی آخر ، رهاشده به طور معجزهآسایی نجات پیدا میکند، اما آیا انجمن برادری ماریسا قادر خواهد بود او را نجات دهد ؟ و اینکه آیا عشق ماریسا کافی خواهد بود تا باچ را به خود بازگرداند ؟ با سایت پروژه وی آی پی همراه باشید .
این روزها داستانهای عاشقانه که دغدغههای روزمره را با زبانی عامیانه و ساده بیان میکنند ، میان نوجوانان ، خصوصاً دختران طرفداران زیادی دارد . در اینگونه آثار معمولاً درونمایهی اصلی قصه عشقیست که دچار حرمان شده و شخصیت زن داستان برای احیای مجدد آن یا رفع موانعی که میتواند شامل فقر ، تفاوت طبقاتی ، خیانت ، ممنوعه بودن عشق و … باشد ، تلاش میکند .
در رمان عشق ابدی ، نوشتهی مریم اسدی علیایی نیز شاهد داستان زندگی دختری به نام ارغوان هستیم که با فقر بزرگ شده و به همینسبب اغلب موقعیتهای ازدواج خود را از دست داده است . تا آنکه بالاخره بعد از ادامهی تحصیلاتش دچار احساسی متفاوت و عشقی ناب و دلخواه میشود و این تنها آغاز ماجرای عاشقانهی اوست .
در داستانهای عاشقانهی عامیانه ، معمولاً تیپهای شخصیتی بهجای شخصیتهای دارای فردیت ایفای نقش میکنند . در اینگونه روایتها تحکم باورها و سنتهای اجتماعی بر شخصیتهای داستان ، خصوصاً زنان آشکار است که در این رمان نیز تا حدی شاهد آن هستیم . از دیگر ویژگیهای این داستان میتوان به داشتن زبان عاطفی و نزدیکی به محاوره اشاره کرد .
تاکنون از این نویسنده رمانهای دیگری همچون «در قلبت جایی برای من هست ؟» ، «باورم کن» ، «نمیخواهم دختر بمانم» و «مراقبم باش» منتشر شده است . این داستان بهتازگی از سوی انتشارات ندای الهی منتشر شده است .
سعی میکردم نسبت به قبل بیتفاوتتر باشم ، هر روز که میگذشت ، اصرار امیر بیشتر میشد و من سردتر میشدم . البته به ظاهر وگرنه توی دلم غوغا بهپا بود . یک سال به همون صورت گذشت . دو تا خواستگار با شرایط خوب داشتم پدرم گفت: دیگه هیچ بهونهای رو ازت قبول نمیکنم . تقصیر منه که اختیارت رو دادم دست خودت وگرنه تو سیسالگی باید سه تا بچه داشتی .
– من نمیخوام ازدواج کنم بابا
– مگه ازت نظر خواستم که میخوای یا نمیخوای. باید یکی از این دو تا رو انتخاب کنی .
اعتراض کردم اهمیت نداد ، قهر کردم اهمیت نداد ، لج کردم ، اهمیت نداد . حتی اصرارش بیشتر هم شد و پای احمد رو هم وسط کشید ، گفتن یا بگو کدومش یا خودمون یکی رو انتخاب میکنیم . روزای سختی بود . من دیگه توی اون خونه زیادی بودم ، تحملم رو نداشتن نه اینکه اذیتشون کنم اما همین مجرد موندنم خودش براشون عذاب بود .
احمد از همه بیشتر شاکی بود میگفت : نباید میذاشتیم بره دانشگاه ، آستین سر خود شده ، خودش میبره و خودش میدوزه . اگر به دختر رو بدی همینقدر پررو میشه .
دلم شکست ، سالها بود خرج خونه روی دوش من بود ، پدرم یه بازنشستگی جزئی میگرفت که حتی به اول برج هم نمیکشید ، مثل یه مرد داشتم زحمت میکشیدم ، تمام هم و غمم این بود که همه مدل میوه توی خونه باشه ، غذاها مقوی باشن ، پدر و مادرم تامین باشن ، حتی یکبار نشد که برم تفریح و خوش گذرونی اصلا دختر بودنم رو تا قبل از ورود امیر به زندگیم فراموش کرده بودم ، اون همه زیبایی به چشمم نمیاومد، حتی وقتی امیر وارد زندگیم شد با اون همه عشق و علاقه خط قرمزام رو رعایت کردم و حالا محکومم کرده بودن به پر رویی . با تمام توانم مقاومت کردم ، از احمد سیلی خوردم از پدرم سرکوفت شنیدم داشتن بهم سخت میگرفتن که راضی به ازدواج بشم اما مقاومت کردم .
💚 فایل های پیشنهادی پروژه وی آی پی 📗
دانلود کتاب نجواها و دروغ ها جوی فیلدینگ PDF
⭐⭐⭐⭐⭐
دیدگاهها
هیچ دیدگاهی برای این محصول نوشته نشده است.